مجله الكترونيكي ويژه محرم 1428 هجري قمري ـ بهمن ماه 1385 هجري شمسي

شماره هفتم ـ  يك شنبه 8 بهمن ماه 1385

 

  

 

 در حسينيه دلمان، مرغ هاي محبت سينه مي زنند و اشك هاي يتيمي در خرابه چشم، بي قراري مي كنند. سينه ما تكيه اي قديمي است، سياهپوش با كتيبه درد و داغ. و در آن با كليد «يا حسين» باز مي شود.

ما دل هاي شكسته خود را وقف اباعبدالله(ع) كرده ايم و اشك خود را نذر كربلا، و اين «وقفنامه» به امضاي حسين(ع) رسيده است.

 اين است كه زيارت حسين(ع) ترجيع بند ايام سال ماست.

 صبح ها وقتي سفره دعا و عزا گشوده مي شود، زيارتنامه را كه مي بينيم، چشممان آب مي افتد. «السلام عليك» را كه مي شنويم، بوي خوش كربلا به مشاممان مي رسد.

توده هاي بغض در گلويمان متراكم مي گردد و هواي دلمان ابري مي شود و آسمان ديدگانمان باراني.

 

 

 
 

مقاله

على اكبر سلام الله علیه

الگوى جوانان

احمد لقانى

 سپيده سخن

 ديرزمانى است كه جوانان كشورهاى اسلامى, كه از تابش وحى و زلال معارف ناب الهى بهره مى بـرند, بـاشيوه هاى گوناگون و متنوع دشمن در راهزنى فكر و فرهنگ رو به رويند.
پـيروزى انقلاب اسلامى ايران, اين حـساسيت ناپـيدا را بـه صورت آشكار در آورد و سـردمداران اسـتـكبـار را بـه اظهار نظر شـفاف واداشت.
امروز دشمن به خوبـى دريافته است كه ما جوانان بـا ويژگى هايى همانند آرمان خواهى, عدالت طلبى, عشق به بـاورهاى آسمانى و علاقه به رهبران مذهبـى, لشكرهايى بـه هم فشرده و آماده كارزاريم. از اين رو, ايجاد ترديد در باورهاى آسمان زاد, تزريق فرهنگ بيگانه بـا نمايش آداب و رسوم و شيوه هاى زندگانى آنان, كوشش حـساب شده در كنار زدن چهره هاى مورد علاقه مردم بويژه جوانان, پرورش روحيه ذلت و خوارى در بيگانه ساختن ما با الگوهاى شايسته فرهنگ اسلامى و ارائه الگوهاى ساخـتـه شده از آن سوى مرزها بـه عنوان معجـزه آفرينان خوشبـختى و سعادت و رفاه را در دستور كار خود قرار داد تا بدين وسيله دست يكايك ما را از دستان پرمحبـت اسوه هاى صداقت پـيشه و راسـتـين در آورده و دل و ديده مان را از آموزه هاى ناب دينى تـهى گرداند. غافل از آنكه نسيم سعادت بـخـش معارف الهى و سخنان قدسى پيشوايان محبوب ما, بـه سان كيميايى گرانسنگ, دلهاى آگاه و بـيدار همگان را از غبـارها پـاك ساختـه, آينه گونه محل پذيرش آفتاب هدايت مى گرداند.
در اين بـخش از گفتگوى خود, دل بـه امواج پـاك و صفات روشن و زندگى ساز اسوه اى ارزشمند و الگويى كم نظير مى سـپـاريم و بـراى امروز و فرداى حـوادث ارمغانهايى پـربـها نصـيب خـود مى سـازيم.

 الگوى شايسته

 ماجوانان به دنبال الگويى هستيم كه نخست هم سن و سالمان بـاشد و همانند ما در توفان جوانى بـوده و در نشيب و فراز حوادث حضور داشته بـاشـد. معصوم نبـاشـد; زيرا بـا ما فرق خـواهد كرد و در بـحرانهاى اجتماعى سياسى و حتى اقتصادى درگير شده بـاشد تا بـه خوبى او را همانند خود بـدانيم و از شيوه زندگانى, روش بـرخورد او بـا ديگران, چگونگى سخن گفتن, شهامت, شجاعت, دليرمردى و بـى باكى وى براى خود سرمشق بگيريم و او را نمونه اى تمام عيار براى امروز و فرداى زندگى خود بدانيم.

 به سوى مدرسه

دوران نوجوانى على بـه تدريج آغاز شد و هر روز بـيشتر از روز قبـل, زمينه هاى رشد و شكوفايى معنوى و عقلانى در وجـود وى فراهم مى گرديد.
على در جـوانى بـا ويژگيهاى اخلاقى و رفتـارى خود نگاه انبـوه جوانان را بـه سوى خود جلب مى كرد. آنچه در اين فراز از داستـان او گفته مى شود, نكته هايى است كه بـى ترديد بـا مطالعه و رد شدن تاءثيرى بسزا نخواهد داشت, از اين رو, بـايد از سرصبـر و تاءمل بيشتر مطالعه و مرور كنيم و به خاطر بسپاريم.
على صفات جد خود را مى دانست, از اين رو, هماره در آينه اخلاق و رفتـار او نظر مى كرد و خـود را بـدان صفات مىآراسـت.
بـه هنگام جوانى در ميان جمع و بـا دوستـان خود, گشاده رو و شادمان بـود; ولى در تنهايى اهل تفكر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانى به خلوت با خداى خود و پرداختن به راز و نياز و گفتگو باخالق هستى داشت. در زندگى آسان گير, ملايم و خوش خو بود, نگاهش كوتاه مى نمود و به روى كسى خيره نمى شد. بيشتر اوقات بر زمين چشم مى دوخت و با بينوايان و فقرا ـ كه از نظر ظاهرى در جامعه و نگاه دنيا طلبان احترام چشمگيرى نداشتند.ـ نشست و برخاست مى كرد, با آنان همسفره مى شد و بـا دسـت خـود دردهانشان غذا مى گذارد. اصالتـهاى فكرى و استـواريهاى روحـى, وى را چـنان كرده بـود كه هيچـگاه و از هيچ حاكمى هراس نداشت.
هرگز عيب جويى نمى كرد و از مداحى نابجا و شنيدن چاپلوسى افراد دورى مى كرد. تمامى انسانها را بـندگان خدا مى دانست و از تـحقير آنان خود دارى مى ورزيد. در طول عمر خـويش بـه كسى دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستـگويى شيوه هميشه او بود. بخشنده بـود و آنچه بـه دست مىآورد, بـه ديگران بـويژه نيازمندان انفاق مى كرد. هرگاه كسى هديه اى بـه او تـقديم مى كرد, با گشـاده رويى مى پـذيرفت. اگر فردى مهمانى داشـت و او را دعوت مى كرد, مى پذيرفت. به عيادت بيماران مى رفت, هرچند خانه بيمار در دور افتاده ترين نقطه شهر باشد. در تشييع پيكر مردگان حاضر مى شد و هيچ يار از دست رفته اى را تنها نمى گذاشت.
براى همسالان برادرى مهربان و براى كودكان پدرى پرمحبت بـود و مسـلمانان را مورد لطف و عطوفت خـويش قرار مى داد. امور دنيوى و اضطراب هاى مادى او را متزلزل نمى ساخت.
زندگى على ساده و بـى پـيرايه بـود و در آن از تجمل, اسراف و تـبـذير اثرى ديده نمى شد. آنان كه اخلاقى نيكو و فضايلى شايستـه داشتند, هميشه مورد تكريم و احتـرام وى بـودند و خويشاوندان از صله او بهره مند مى شدند. از صبرى عظيم برخوردار بود و از هيچ كس توقع و انتظارى نداشت.
در ميدان رزم سلحشورى شجاع, نيرومند و پـرتوان بـود و انبـوه دشمن هرگز او را بيمناك نمى ساخت. در اجراى عدالت و دفاع از حق, قاطع و استوار بـود. بـه يارى محرومان و مظلومان مى شتـافت و در برابر ظالمان مى ايستاد تا حق را به صاحبـش بـرنمى گردانيد, آرام نمى گرفت. بـه دانش اندوزى و فراگيرى معارف اهميت زيادى مى داد و همواره پيروان خود را از جهالت و بى خبرى باز مى داشت.
بـه پـاكيزگى و آراستگى علاقه اى وافر داشت و اين صفت از دوران كودكى در او ديده مى شد. از اين رو هماره بـرتميزى لبـاس و بـدن اهتمام مى ورزيد.
بسيار فروتـن بـود و از تـكبـر نفرت داشت و اكثر اهل جهنم را گردن فرازان و سركشان مى دانست. نه تـنها بـرانسـانها بـلكه بـر حيوانات نيز شفقت داشت و با مهربـانى و ملايمت و انصاف بـا آنان رفتار مى كرد.
 

كلام شيرين, بيان روان, ادب بسيار در برابر پدر و مادر, اطاعت بى چون و چرا از مقام ولايت و دلدادگى بـه حقيقت, بـرگى ديگر از زندگانى زرين على اكبـر بـود. اين ويژگيها چـون بـا فروتـنى او همراه مى شد, نگاه تحسين آميز همگان را به دنبال داشت.

 در ساحل فرات

 على درحماسه كربلا, درخششى چشمگير داشت و با هربـار حمله خود, دهها نفر را بـه خاك هلاكت مى انداخت.

قهرمانان تـاريخ و دليرمردان عرصه هاى نبـرد, كمتـر از دانش و بـينش بـهره دارند; زيرا در مسير رزم و جنگ قرار داشتـه و فرصت نداشتـه و يا علاقه كمتـرى بـه درس آموزى و دانش آفرينى از خـود نشان مى دهند; اما على اكبر, جوانى چند بعدى بـود و سطرهاى كتاب وجودش با حكمت نگاشته شده بود. چشمه هاى دانش و دانايى از اعماق وجودش مى جوشيد. در مجالس گوناگون عالمانه و انديشمندانه لب بـه سـخـن مى گشـود و بـه دور از غرور و تـكبـر مردانه سـخـن مى گفت. از آنجا كه از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بـسيارى روايت مى كرد, به عنوان ((محدث)) شناخته شد.
افزون برصفات ظاهرى و باطنى ـ كه به طور چشمگير در وجود حضرت على اكـبـر(ع) ديده مى شـد.ـ كـمالات و مقـامات معـنوى وى نيز در رتبه اى برتر از ديگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبى بـهره مند بـاشيم, گاه توان تحمل سختـى ها و ظرفيت رويارويى بـا مصايب را از دست مى دهيم و سنگينى ناملايمات زندگى, تعادل رفتار و گفتارمان را مى ربايد.
على اكبـر در چـنين صحنه هاى سخت و طاقت سوز, تـنها بـه رضا و تسليم الهى فكر مى كرد و چنان در برابر بلاهاى الهى آرام و مطمئن بود كه گاه حيرت و شگفتى ديگران را بـرمى انگيخت. از اين رو, در هنگامه دردآلود كربلا به پدر گفت:
((اولسنا على الحق))
(پدرجان!)آيا ما برحق نيستيم؟
و چـون امام فـرمود: آرى, گفـت: در اين هنگام, بـاكـى از مرگ نداريم.

اين روحيه قوى و صفات شايسته, چنان ابهت و عظمت به على اكبـر داده بـود كه افزون بـردوستان, دشمنان آگاه نيز بـه بـرتر
یهايش اعتـقاد و اعتـماد داشـتـند و اعتـراف مى كردند.

معاويه روزى از اطرافيانش پـرسيد: ((چـه كسى در اين زمان بـراى خـلافت مسلمانان برديگـران بـرتـرى دارد و بـراى حـكـمرانى بـر مردم از ديگـران سزاوارتر است؟ ))
روباه صفتان زشت سيرت كه نام و نان خود را در تملق مى يافتند, به ستـايش خليفه پـرداختـند و او را لايق اين منصب معرفى كردند. معاويه گفت: نه چنين نيست:
((اولى الناس بهذالامر على بن الحسين بـن على جده رسول الله و فيه شجاعه بنى هاشم و سخاه بنى اميه و رهو ثقيف.))
شايسته ترين افراد براى امر حكومت, على اكبـر فرزند امام حسين است كه جدش رسول خدا(ص)است و شجاعت بنى هاشم, سخاوت بـنى اميه و زيبايى قبيله ثقيف را در خود جمع كرده است.


فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست
كمال حسن تو مديون اين ملاحت توست
به خلق و خلق رسول و به منطق نبوى
فزون تر از همه كس در جهان شباهت توست
به پيكر تو مجسم لطافت روح است
عجب بود كه در اين خاكدانه قامت توست
نگار مهر تو غارتگر دل پدر است
عيان به چشم سياهت غم شهادت توست

 برگرفته شده از مجله كوثر, ش 39  

بــا انـدکی تـصرف

 
 
 
 

 به راستى كه مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آيينه خود، يك بار در وصف مؤمنان مى نگرد و بار ديگر در وصف زورگويان، او از اين جهت نكته سنج و دقيق است و اندازه و قدر خود را مى شناسد و از هوش خود به مقام يقين مى رسد و به پاكى خود استوار است.

 
 

 
 

 ... در تمام اين اوقات و لحظات، نگاه تو بود كه به حسين(ع) آرامش مي داد و دستهاي تو بود كه اشكهاي وجودش را مي سترد.

هر بار كه از ميدان مي آمد، تو بار غم از نگاهش برمي داشتي و بر دلت مي گذاشتي.

حسين با هر بار آمدن و رفتن، تعزيتهايش را به دامان تو مي ريخت و التيام از نگاه تو مي گرفت. اين بود كه هربار، سنگين مي آمد اما سبكبال از غم از دست دادن ياران و نزديكانش باز مي گشت. خسته و شكسته مي آمد، اما برقرار و استوار بازمي گشت.

اكنون نيز دلت مي خواهد كه طاقت بياوري، صبوري كني و حتي به حسين دلداري بدهي. همچنانكه از صبح تاكنون ـ كه آفتاب از نيمه آسمان گذشته است ـ چنين كرده اي. اما اكنون ماجرا متفاوت است.

اكنون اين ميوه جان توست كه لگدمال شده در زير سم ستوران به تو بازپس داده مي شود.

علي اكبر براي تو تنها يك برادر زاده نيست. تجلي اميدها و آرمانهاي توست. تجلي دوست داشتنهاي توست. علي اكبر پيامبر دوباره توست. نشاني از پدر توست. نمادي از مادر توست. علي اكبر براي تو التيام شهادت محسن، اولين شهادت در ديدرس تو بود. تو چهارساله بودي كه فرياد مادر را از ميان در و ديوار شنيدي كه «محسنم را كشتند» و به سويش دويدي.

شهادت محسن بر دلت زخمي ماندگار شد. شهادت برادر در پيش چشمهاي چهارساله خواهر. و تا علي اكبر نيامد، اين زخم التيام نپذيرفت. اكنون اين مرهم زخم توست كه به خون آغشته شده است. اكنون اين زخم كهنه توست كه سر باز كرده است.

دوست داشتي حسين را دمادم در آغوش بگيري و بوي حسين را با شامه تمامي رگهايت استشمام كني. اما تو بزرگ بودي و حسين بزرگتر و شرم هميشه مانع مي شد مگر كه بهانه اي پيش مي آمد؛ سفري، فراق چند روزه اي، تيلاي مصيبتي و... تو هميشه به نگاه اكتفا مي كردي و با چشمهايت بر سر و روي حسين بوسه مي زدي.

وقتي علي اكبر آمد، ميوه بهانه چيده شد و همه موانع برچيده.

حسين كوچكت هميشه در آغوش تو بود و تو مي توانستي تمامي احساسات حسين طلبانه ات را نثار او كني.

از آن پس، هرگاه دلت براي حسين تنگ مي شد، بوسه بر گونه هاي علي اكبر مي زدي.

هرگاه آتش عشق حسين در وجودت زبانه مي كشيد، چنگ بر دامان عاطفه علي اكبر مي زدي.

از آن پس، علي اكبر بود و دامان مهر تو. علي اكبر بود و دستهاي نوازش تو، علي اكبر بود و نگاههاي پرستش تو و... حسين بود و ادراك عاطفه تو.

و اكنون نيز حسين بهتر از هركس اين رابطه را مي فهمد و عمق تعزيت تو را درك مي كند.

دلت مي خواهد كه طاقت بياوري، صبوري كني و حتي به حسين دلداري بدهي.

اما چگونه؟ با اين قامت شكسته كه نمي توان خيمه وجود حسين را عمود شد.

با اين دل گداخته كه نمي توان بر جگر حسين مرهم گذاشت.

اكنون صاحب عزا تويي. چگونه به تسلاي حسين برخيزي؟
نيازي نيست زينب! اين را هم حسين خوب مي فهمد.

وقتي پيكر پاره پاره علي اكبر به نزديكي خيمه ها مي رسد و وقتي تو شيون كنان و صيحه زنان خودت را از خيمه بيرون مي اندازي، وقتي به پهناي صورت اشك مي ريزي و روي به ناخن مي خراشي، وقتي تا رسيدن به پيكر علي، چند بار زمين مي خوري و برمي خيزي، وقتي خودت را به روي پيكر علي اكبر مي اندازي، حسين فرياد مي زند كه : «زينب را دريابيد»

حسيني كه خود قامتش در اين عزا شكسته است و پشتش دوتا شده است. حسيني كه غم عالم بر دلش نشسته است و جهان، پيش چشمان اشكبارش تيره و تار شده است. حسيني كه خود بر بلندترين نقطه عزا ايستاده است، فقط نگران حال توست و به ديگران نهيب مي زند كه : «زينب را دريابيد. هم الان است كه قالب تهي كند و كبوتر جان از فقس تنش بگريزد.»

 * سيد مهدي شجاعي، آفتاب در حجاب

از زبان امام حسین برای حضرت علی اکبر سلام الله علیهما

 به سینه ام ره اندوه را صدای تو بست

 جمال گم شدگان نقش در شِمای تو بست

اگرچه دامگه یار، دست و پای تو بست

« خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

گشادِ کار من اندر کرشمه های تو بست»

علی تویی، که خدایش به ما عطا فرمود

علی تویی، که نگاهش دل از حسین ربود

که جمع فاطمه و مصطفی و حیدر بود

« ز کارِ ما و دلِ غنچه صد گره بگشود

نسیم گل، چو دل اندر پیِ هوای تو بست»

 لهیب غرش تو شعله در سپاه فشاند

 دل صبور مرا داغ تو به آه کشاند

تو رفتی و به دلم داغ یک نگاه بماند

« مرا و سَروِ چمن را به خاک راه نشاند

 زمانه تا قصَب زرکش قبای تو بست»

خدا ز درد و غمم با تو چاره سازی کرد

امامِ تو، به تو دل داد و سرفرازی کرد

ببین که عشق تو با من چگونه بازی کرد

« مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد

 ولی چه سود که سر رشته در رضای تو بست»

زما دو یار ندانم تو عاشقی یا من؟

 چو رفتی از برم ای جان، مرا کنند کفن

چو می روی تو دلم را مبر، شراره مزن

« چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن

 که عهد با سر زلف گره گشای تو بست»

صبا به دل خبر آور از آن رمیده غزال

 بگو ببین که فکندی دلِ مرا به چه خصال

بیار یا که شمیمی از آن فرشته خصال

« تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال

خطا نگر که دل امید در وفای تو بست»

  تضمین آئینی از غزل 32(دیوان قزوینی) 66(نسخه خلخالی) حافظ

 توسط استاد حسن بیاتانی

 

 

 
 

 
 

عاشورا پيامها و درسهايي دارد. عاشورا درس مي دهد كه بايد براي حفظ دين فداكاري كرد. در راه قرآن بايد از همه چيز گذشت. درس مي دهد كه در ميدان نبرد حق و باطل، كوچك و بزرگ، زن و مرد، پير و جوان، شريف و وضيع، امام و رعيت، همه با هم در يك صف قرار مي گيرند و جبهه دشمن با همه تواناييهاي ظاهري، بسيار آسيب پذير است. همچنان كه جبهه بني اميه به وسيله كاروان اسيران عاشورا در كوه آسيب ديد، در شام و در مدينه آسيب ديد، بالاخره هم به فناي جبهه سفياني منتهي شد. درس مي دهد كه در ماجراي دفاع از دين، بيشتر از همه چيز براي انسان بصيرت لازم است. بي بصيرتها فريب مي خورند و در جبهه باطل قرار مي گيرند، بدون اين كه خود بدانند. همچنان كه در جبهه ابن زياد كساني بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، بلكه از بي بصيرتها بودند.

اينها درسهايعاشورا است. البته همين درسها كافي است كه يك ملت را از ذلت به عزت برساند. همين درسها مي تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. درسهاي زندگي سازي است.

 * گوشه اي از بيانات مقام معظم رهبري، 71/4/22

 
 

 
 

فرازی از زیارت شهدای کربلا

 از زبان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

 « درود خدا بر تو و بر پدرت باد! آن زمان که درباره تو فرمود:

 " خدا بکشد آن مردمی که تو را کشتند! ای پسرم! چقدر اینان در برابر پروردگار رحمان و دریدن حرمت رسول خدا گستاخ گشته اند! خاک بر سر این دنیا بعد از تو " » .

  بحار،ج101 ، ص 269.

 

 
 

 
 

 

براي بزرگنمايي تصاوير، بر روي آنها كليك كنيد...

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

***

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

***

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

 

 
 

 
 

 

 

  صوتي :

  1. سينه زني ـ حاج محمود كريمي

(علي نور بصرم چگونه نعش تو را بابا به سوي خيمه برم)

 فرمت MP3 ـ اندازه فايل 958 KB

  مدت :  8 دقيقه و 22 ثانيه

    دانلود

 

 2.سينه زني ـ  حاج مهدي سلحشور

(عمريه مجنون قد و قامت زيبا شده ام...

راست و حسيني عاشق اكبر ليلا شده ام)

  فرمت MP3 ـ اندازه فايل 378 KB

  مدت : 2 دقيقه و 55 ثانيه

   دانلود

 

التماس دعا

 
 

 

 
 

جهت سلامتي و تعجيل در فرج حضرت حجت ارواحنا فداه

صلوات ختم كنيد ...

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

تهيه شده در زمستان سال 1385 هجري شمسي

 
 

 

دوستان و همراهان

هفته نامه معرفت

دانش دوست

گروه علي ولي الله

محبان مهدي (عج)

گل نرجس

مؤسسه موعود

جهت سلامتي و تعجيل در فرج حضرت حجت ارواحنا فداه

صلوات ختم كنيد ...

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

تهيه شده در زمستان سال 1385 هجري شمسي