مجله الكترونيكي ويژه محرم 1428 هجري قمري ـ بهمن ماه 1385 هجري شمسي

شماره ششم ـ  شنبه 7 بهمن

 

  

 

 در حسينيه دلمان، مرغ هاي محبت سينه مي زنند و اشك هاي يتيمي در خرابه چشم، بي قراري مي كنند. سينه ما تكيه اي قديمي است، سياهپوش با كتيبه درد و داغ. و در آن با كليد «يا حسين» باز مي شود.

ما دل هاي شكسته خود را وقف اباعبدالله(ع) كرده ايم و اشك خود را نذر كربلا، و اين «وقفنامه» به امضاي حسين(ع) رسيده است.

 اين است كه زيارت حسين(ع) ترجيع بند ايام سال ماست.

 صبح ها وقتي سفره دعا و عزا گشوده مي شود، زيارتنامه را كه مي بينيم، چشممان آب مي افتد. «السلام عليك» را كه مي شنويم، بوي خوش كربلا به مشاممان مي رسد.

توده هاي بغض در گلويمان متراكم مي گردد و هواي دلمان ابري مي شود و آسمان ديدگانمان باراني.

 

 

 
 

مقاله

آنتوان بارا، انديشمند مسيحي، از عشق خود به سيد الشهدا عليه السلام مي گويد:

 حسين (ع) گوهر جاودانه اديان

 

خوشتر آن باشد كه سر دلبران
گفته آيد در حديث ديگران

 

 

رود خوني كه از شهيدان كربلا بر صحراي طف جاري شد، فرات حقيقتي گشت كه جرعه نوشان عزت و آزادگي را از هر مذهب و مسلك و هر دين و آيين به قدر تشنگي سيراب كرد. در اين مسير از نخستين مسيحي حق جويي كه روياروي يزيد در كاخ سبز بر او شوريد تا در عصر ما، كم نيستند مسيحياني چون «جرجي زيدان»، «جرج جرداق» و دهها مسيحي حق جوي ديگر كه حقيقت ناب همه اديان راستين را در «اهل بيت پاك پيامبر(ص)»، در «محراب شهادت علي(ع)» و در «صحراي خونين كربلا» يافته اند و در اين باره آثاري پديد آورده اند.
«آنتوان بارا»، آن مسيحي عاشقي است كه سال هاي بسيار از دوران جواني خود را صرف تحقيق و بررسي پيرامون زندگي و قيام امام حسين(ع) كرده است تا حقايق مربوط به اين شخصيت عظيم تاريخ را از زاويه نگاه خود و از زبان انجيل و پيامبر الهي، عيسي(ع) بيان كند. او پس از ساليان بسيار پژوهش و مطالعه در منابع مختلف تاريخ اسلام، دست به نگارش كتابي زده است كه در نوع خود و از زبان يك مسيحي بي نظير است. وي در اين پژوهش تطبيقي ـ به نام «حسين در انديشه مسيحيت» ـ كه رويكردي تحقيقي، ادبي و عاطفي دارد، با استفاده از نظريات اسلام و مسيحيت و با مهارتي ستودني، زندگي و شهادت حضرت عيسي از ديدگاه مسيحيت و زندگي و شهادت امام حسين(ع) از ديدگاه اسلام را مقايسه كرده است. در اين تحليل ها نكات جالب و بديعي به چشم مي خورد كه براي هر مسلمان منصفي شگفت انگيز و خواندني است.
كتاب «حسين در انديشه مسيحيت» اولين بار در سال 1978 به رشته تحرير درآمد اما نويسنده از آن تاريخ به بعد و در اثر مطالعات بيشتر، اضافات و ملحقات زيادي به آن افزود و چاپ چهارم آن را در ماه هاي اخير منتشر كرد، اين كتاب تاكنون به 17 زبان ترجمه شده و در 5 دانشگاه نيز براي دوره هاي تكميلي كارشناسي ارشد و دكتري مورد تأييد قرار گرفته است و قرار است چاپ چهارم آن بزودي به فارسي ترجمه و منتشر شود.
آنتوان بارا كه سوري الاصل و ساكن كويت است خود نويسنده اي توانا واديبي با ذوق است و علاوه بر كتاب فوق 15جلد كتاب ديگر نيز به رشته تحرير درآورده كه بيشتر آنها در حوزه ادبيات و رمان و داستان مي باشد. وي همچنين روزنامه نگاري است حرفه اي كه اخيراً چهل و يكمين سال فعاليت مطبوعاتي اش را آغاز كرده ، او در مجلات و روزنامه هاي معروف و مختلف فعاليت داشته و در حال حاضر سردبير هفته نامه شبكه الحوادث كويت است.
وي هفته گذشته براي نخستين بار در زندگي خود به ايران سفر كرد تا در كنفرانس ابن ميثم بحراني شركت كند و همين امر فرصت مناسبي فراهم آورد تا با دعوت از او براي ديدار از مؤسسه كيهان ـ كه ديدار نخست او از يك مؤسسه مطبوعاتي در ايران بود ـ پاي صحبت هاي شنيدني اش درباره امام حسين(ع) بنشينيم. «بارا» به اتفاق همسرش متواضعانه دعوت ما را پذيرفت و پس از ملاقات با مدير مسئول و بازديد از قسمت هاي مختلف كيهان در نشستي صميمي وبي آلايش به تمام سؤالات خرد و كلان ما پاسخ گفت. چهره بشاش و خندان، تواضع بغايت ستودني او، و صداقتي كه در سخنانش موج مي زد ما را برآن داشت تا از پرسيدن هيچ سؤالي فروگذار نكنيم، امري كه باعث شد گفت وگوي ما به مدت 3 ساعت و تا ساعت 11 شب به طول انجامد، بدون آنكه خستگي و ملالي از سخنانش حس كنيم. در اين گفت وگو، چنان راحت و صميمي و بي تكلف و با صفاي باطن با ما سخن گفت كه نفوذ كلامش را بر دلهايمان حس مي كرديم و مطمئن بوديم كه آنچه مي گويد برآمده از دل و احساس اوست.
گرمي سخنان و شور و اشتياق او درباره امام حسين(ع) و ديدگاه هايش درمورد حضرت براي ما چنان بود كه گويا در برابر يك شيعه عاشق و مجذوب و سرمست نشسته ايم، البته خود او هم اين احساس ما را تأييد مي كرد و مي گفت در كشورهاي عربي به من «مسيحي شيعه» مي گويند. عشق او به تشيع، آن چنان بالا بود كه در لابه لاي صحبت هايش هرگاه نام حسين را بر زبان مي راند بلافاصله تعبير «عليه السلام» را بعد از آن مي آورد.
«آنتوان بارا» تشيع را بالاترين درجات عشق الهي معرفي مي كند و امام حسين(ع) را فقط متعلق به شيعه يا مسلمانان نمي داند بلكه متعلق به همه جهانيان مي داند و او را با عبارت
«حسين گوهر اديان» معرفي مي كند و در پايان، سخنش را با اين عبارت به انتها مي رساند كه «حسين عليه السلام در قلب من است».
وي در اين گفت گو از عشق خود به علي(ع) نيز سخن مي گويد و اينكه تاكنون 25 بار نهج البلاغه را به طور كامل خوانده و هربار نكات جديدي از آن كشف كرده است و من با خود مي انديشم كه علي(ع) چقدر در ميان ما شيعيان مظلوم است كه اكثر ما حتي يك بار هم نهج البلاغه را به طور كامل مرور نكرده ايم!!
آنچه در پي مي آيد نخستين بخش گفت وگوي مفصل ما با «آنتوان بارا» است كه ازنظر خوانندگان عزيز مي گذرد.
q به عنوان اولين سؤال ابتدا مختصري درباره خانواده، زندگي، تحصيلات و فعاليتهاي اجتماعي خودتان صحبت كنيد.
ـ من آنتوان بارا در سال 1943 ميلادي در سوريه متولد شدم. داراي چهار برادر و سه خواهر و همين طور چهار فرزند به نامهاي: طلال، مريم، فيصل و يوسف هستم. اجداد من در اصل از منطقه نجد عربستان هستند كه از سال هاي دور به سرزمين شام مهاجرت كرده اند. خانواده ما از طبقه متوسط پيشه وران بودند و نياكان و همين طور پدرم همگي به شغل نجاري و ساختن ابزار و آلات مورد نياز كشاورزان اشتغال داشتند. تحصيلات ابتدائي من در مدرسه متعلق به مسيحيان كه مدرسه اي خصوصي بود صورت گرفت. در دوره راهنمائي، همراه برادرم حبيب به يك مدرسه دولتي منتقل شديم ما نخستين دانش آموزان مسيحي بوديم كه به اين مدرسه قدم گذاشتيم چون فقط دانش آموزان مسلمان به آن مدرسه مي رفتند.
در اولين جلسه درس تعليمات ديني اسلامي، معلم ما را به اتاق مجاور برد و گفت نيازي نيست كه شما در اين درس شركت كنيد و مي توانيد نمره ديني تان را براساس نمره درس عربي بگيريد. وقتي موضوع را با پدرمان در ميان گذاشتيم او گفت شما بايد در درس تعلميات ديني اسلامي شركت كنيد و با ساير اديان آشنا شويد و عادت كنيد كه از فرهنگ اسلامي هم بياموزيد و ما به عنوان اعراب مسيحي از همان تمدن و فرهنگ سيراب مي شويم و در يك محيط فرهنگي، زندگي مي كنيم و لذا نبايد از هر آنچه كه مربوط به مسلمانان است و با آنان زندگي مي كنيم ناآگاه باشيد و بدين ترتيب ما پس از گفت وگوي پدر با معلم مربوطه، در درس ديني هم شركت كرديم و اينچنين بود كه پدرمان زمينه آشنايي ما را با اسلام فراهم كرد. در دوره دبيرستان نيز رشته ادبي را برگزيدم و در سنين پايين و از همان دوران دبيرستان كار مطبوعاتي را آغاز كردم. پس از مهاجرت به كويت اولين بار به عنوان نويسنده ورزشي در روزنامه «اخبار الكويت» مشغول به كار شدم. از آن تاريخ به بعد در بخشهاي مختلف مطبوعاتي اعم از ورزشي، فرهنگي، اقتصادي، هنري و محلي به نويسندگي و يا سردبيري در روزنامه ها و نشريات مختلف مشغول بودم كه امسال چهل و يكمين سال فعاليت مطبوعاتي خود را آغاز كردم.
در زمينه تأليف نيز اولين كتابم را در سنين جواني بنام «الحسين في الفكر المسيحي» به رشته تحرير درآوردم. البته خودم نمي دانم چگونه اين كتاب دشوار را نگاشتم و هر وقت آن را مي خوانم تعجب مي كنم كه چگونه فعاليت فكري خود را با اين كتاب آغاز كردم البته نگارش اين كتاب راهگشاي نوشتن 15 كتاب ديگر در زمينه هاي ادبي شد.
qدر عرصه اجتماعي در حال حاضر مشغول چه كار و فعاليتي هستيد؟
- من الان مدير تحريريه مجله هفتگي شبكه الحوادث كويت هستم كه در زمينه هنري، اجتماعي، فرهنگي و حقوقي فعاليت مي كند و البته با برخي مجلات و راديوها نيز همكاري دارم منتها محور كارهايم در خصوص نگارش كتاب هاي ادبي و رمان است. كتابي هم از 25 سال پيش در دست نگارش دارم با نام «زينب صرخه اكملت مسيره » (زينب فريادي كه مسير امام حسين(ع) را كامل كرد) اما هنوز آن را به پايان نبرده ام چون احتمال مي دهم همچون كتاب برادرش حسين(ع) در نيايد.
q درباره نحوه آشنايي تان با اهل بيت پيامبر(ص) و بخصوص امام حسين(ع) برايمان صحبت كنيد. اين آشنائي از كجا و چگونه شروع شد و اساساً چه اتفاقي افتاد تا شما به اين فكر بيفتيد درباره امام حسين(ع) كتاب بنويسيد؟
- كاملاً اتفاقي بود... آنچه درباره واقعه كربلا خوانده و شنيده بوديم بسيار اندك و مختصر بود. زماني كه خيلي جوان بودم و در مطبوعات كويت مشغول بكار شدم روزي به اتفاق يكي از دوستان خدمت
مرحوم آيت الله سيد محمد شيرازي رسيدم و او از من پرسيد آيا از كربلا چيزي مي داني؟ گفتم همين را مي دانم كه جنگي ميان يزيد و حسين(ع) رخ داده است. گفت: آيا با ابعاد اين جنگ آشنا هستي؟ گفتم خير. او چند كتاب از جمله كتاب مقتل الحسين مقرم را به من داد تا بخوانم. من وقتي آن مقتل را شروع به مطالعه كردم نكاتي در حاشيه آن نوشتم. پس از يك ماه خدمت آقاي شيرازي رسيدم. او پرسيد كتاب را خواندي؟ گفتم بله و در حواشي آن نكاتي را يادداشت كرده ام. شش ماه بعد، ايشان خواستند كه آن حواشي و يادداشتها را ببيند. من به خدمت ايشان دادم و او گفت اين نكات و يادداشتها، ارزش آن را دارد كه به صورت يك كتاب درآيد، چون در آنها نكاتي غير از آنچه مسلمانان شيعه و سني نوشته اند وجود دارد. زيرا اين نكات توسط يك مستشرق ناآگاه از تقدس شخصيت مورد نظر كه تاريخ را فقط از ديدگاه مادي بررسي مي كند و از جنبه معنوي آن غافل مي شود نوشته نشده است. شما به عنوان يك مسيحي عرب كه در بطن تمدن اسلامي زندگي مي كنيد، آنچه را نوشته ايد متفاوت مي بينم من به ايشان گفتم: من سن و سالي ندارم كه بخواهم اين ايده هاي فكري را جمع آوري و نگارش كنم و كار دشواري است. او گفت تو كار را شروع كن خدا به بركت حسين(ع) كمكت مي كند. و من عملاً كار را شروع كردم اما هر بار كه دست به قلم مي بردم سختي كار را بيشتر حس مي كردم، چون كاري بود كه باعث مي شد عده اي راضي شوند و گروهي ديگر ناخرسند گردند. بخصوص آنكه كثرت منابع و شروحات و جزئيات متناقض تاريخي، طوري بود كه احساس مي كردم دارم در ميدان مين قدم مي گذارم و در عرصه اي وارد مي شوم كه اختلافات عقيدتي و مذهبي، سابقه اي ديرينه از روز سقيفه تا روز واقعه كربلا دارد و در اين بين عده اي طرفدار و عده اي مخالف آن هستند.
بطور مثال برخي همچون ابن قيم جوزي مي گويد بزرگترين اشتباه، قيام حسين بود در حالي كه ديگر مورخان حركت حسين را حركتي عقيدتي برمي شمارند. از اين رو من به اهميت پرداختن به اين موضوع از نگاه يك مسيحي عرب پي بردم زيرا نه مسلمان بودم تا تحت تاثير عاطفي واقعه قرار گيرم و نه يك مستشرق كه به روحانيت و معنويت حادثه توجه ندارد و فقط جنبه مادي موضوع را مورد نظر دارد. من براي نگارش كتاب به صدها منبع و مصدر مراجعه كردم و مدتها به مطالعه و پژوهش پرداختم و هربار كه دست به قلم مي بردم دچار تأثر مي شدم و بارها نوشته هايم را تجديد مي كردم تا اينكه متن مورد نظر را به رشته تحرير درمي آوردم. وقتي پس از 5 سال تحقيق كار نگارش را شروع كردم با خود مي گفتم بايد آن را تكميل نمايم و احساس مي كردم نيرويي نامريي مرا به اين كار ترغيب مي كند و اكنون پس از 32 سال از نگارش كتاب، علي رغم تجربه مطبوعاتي و تجربياتم در زمينه نگارش و تاليف كتاب، حس مي كنم ديگر قادر نيستم كتابي همچون اين كتاب تاليف كنم و اين كتاب چيزي غير از آن 15 كتاب ديگرم است و همواره مايه مباهات من تا ابد بوده و خواهد بود. زيرا تاثير و واكنش زيبا و مثبتي در پي داشت و اين اقدام، تاملي عقلاني در مساله كربلا بود و بنظرم مي رسد توانسته ام در زمينه ارائه تحليل و ديدگاه جديد، حق مطلب را ادا كنم.
q صحبت از كتاب «حسين در انديشه مسيحيت» كرديد. مايليم درباره ويژگي هاي اين كتاب برايمان صحبت كنيد:
ـ ويژگي اين كتاب در اين خلاصه مي شود كه شيوه و طرز نگاه آن متفاوت از آن چيزي است كه تاكنون توسط مسلمانان و مستشرقان نوشته و پرداخته شده است. بسياري اذعان داشتند كه اين كتاب بي طرفانه نوشته شده است.
از ويژگي هاي مهم كتاب اين است كه من در آن به مقايسه شخصيت حسين و عيسي بن مريم عليهماالسلام و نظرات، مواضع، اقدامات، سخنان و كيفيت شهادت آن دو بزرگوار و نحوه استقبال بي محابا از مرگ در راه عقيده پرداخته ام
[بر طبق عقيده مسيحيان، حضرت عيسي مصلوب و شهيد شده است كه البته اين نظر با ديدگاه قرآني ما انطباق ندارد] من شباهت فراواني ميان شخصيت حسين(ع) و شخصيت عيسي به عنوان يك شهيد و نه يك پيامبر، يافتم. من در انجيل و كتابهاي ديگر مربوط به زندگي و مقتل حسين(ع) تحقيق زياد كردم و دريافتم تشابه بسيار زياد و باورنكردني در رفتارها و اقدامات و سخنان و نحوه ابراز عقيده و كيفيت حفظ عقيده ميان عيسي و حسين(ع) وجود دارد كه چيز جديدي بشمار مي رفت من اين موضوع را به تفصيل تحليل كردم كه آن دو عزيز چرا با ميل و خواست خود مرگ را پذيرا شدند و بخصوص حسين شهيد(ع) در شرايطي كه زمينه رسيدن به مال و منال و پست و مقام دنيوي فراهم بود و او اگر اندكي از خود انعطاف نشان مي داد و خواسته معاويه و يزيد را اجابت مي كرد، مي توانست جان خود را از كشته شدن نجات دهد. اما او براساس آيه: «انفروا خفافا و ثقالا وجاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله (همگي به سوي ميدان جهاد) حركت كنيد، سبكبار باشيد يا سنگين بار و با اموال و جانهاي خود در راه خدا جهاد كنيد» (توبه/41)، به حركت شگفتي دست يازيد. او به هيچ يك از امتيازات و تطميع ها توجه نكرد حال آنكه دنياپرستي و حب مال و جاه و مقام همه جا بيداد مي كرد. او همه اينها را ترك كرد و رو به شهادت گذارد و خاندان و عترت را به سوي شهادت برد در حالي كه مي دانست همه اينها در راه عقيده است.
q شنيده ايم شما كتاب «حسين در انديشه مسيحيت» را در چاپ چهارم آن به گونه اي متفاوت از چاپهاي قبلي و به شكل پربارتر و غني تري منتشر كرده ايد در اين مورد توضيح دهيد.
ـ در چاپ چهارم، آنچه را كه مسلمانان و شخصيت هاي سني و شيعه درباره اين كتاب نوشته اند و در مطبوعات منتشر شده، آورده ام. همچنين گزارش و مسائل مربوط به محاكمه و ممنوعيت انتشار اين كتاب در كويت را اضافه كرده ام و نيز 50 تصوير از آثار هنري هنرمندان ايراني و عرب را كه بيانگر سير شكل گيري حادثه كربلاست به آخر كتاب افزوده ام و از همه مهمتر منابع جديد و متعددي را در كتاب ذكر كرده ام كه در چاپهاي قبلي وجود نداشت. بطور كلي چاپ چهارم حاصل 20سال مطالعه مجدد و تحقيق و بررسي عميق تر و تلاش براي غني سازي كتاب بود كه الحمدلله بصورت قابل قبولي منتشر شد.
q جريان محاكمه و ممنوعيت كتاب چه بود؟
ـ مساله محاكمه، مساله اي عجيب بود. من در كتاب، عبارتي را در مورد حاكميت عثمان بر ولايات اسلامي و نحوه مديريت او و شورش مردم عليه او به نقل از معتبرترين منابع موجود در كتابخانه هاي كويت آوردم اما در سال 1986(65شمسي ) احضاريه اي از طرف دادگاه كويت برايم آمد مبني بر اينكه شما درباره عثمان عبارتي را از خود ساخته و پرداخته و در كتاب آورده ايد. من براي اثبات نادرستي ادعاي آنان، دهها منبع و كتاب را كه اين عبارت در آنها ذكر شده بود ارائه دادم و گفتم آنچه ذكر كرده ام مساله بسيار روشن و علني است حتي جالب تر اينكه من تعابير تندتر از آنچه را در كتاب خود نقل كرده بودم در مجله العربي متعلق به وزارت تبليغات كويت ديدم كه با همان مضمون و با لحني شديدتر در مورد عثمان نوشته بود. ولي با اين همه اين استدلالها چون قصدشان اين بود كه به هر قيمتي از انتشار كتاب جلوگيري كنند، لذا جريمه اي 50 ديناري وضع كردند و حكم به ممنوعيت انتشار و نيز مصادره كتاب دادند. من تمام دلايل تاريخي و اسناد موجود را كه بالغ بر 150 صفحه مي شد به دادگاه تجديد نظر هم ارائه دادم ولي قاضي تجديد نظر حتي زحمت باز كردن آن اسناد و منابع را ـ كه از كتابهاي اهل سنت بود ـ به خود نداد و چشم بسته حكم دادگاه بدوي را تاييد كرد. غرض ورزي او كاملا براي من ثابت بود و مي دانستم كه او با سلفي ها پيوندي دارد.
من بعدها پي بردم كه هرچه مربوط به شيعه است مورد محاكمه قرار مي گيرد تا بنحوي از انتشار آن جلوگيري شود. بالاخره كتاب من در سال (65 ش) در ليست سياه قرار گرفت و ممنوع گرديد.
من هم تصميم گرفتم كه از چاپ مجدد كتاب خودداري كنم و از آن تاريخ به مدت 20 سال به بازنگري و ويرايش و افزودن اضافات ديگر پرداختم. به طوري كه در 2 سال اخير فقط به امور صفحه آرايي و چاپ و حروفچيني آن مشغول شدم تا چاپ جديد از هر نظر بي نقص و ايراد باشد.
q واكنش ها و بازخوردهاي تاليف كتاب «حسين در انديشه مسيحيت» چگونه بود؟
ـ پس از 3 ماه از انتشار كتاب، يكي از افراطيون سلفي، كتابي با نام «يزيد اميرالمومنين» در رد كتاب من نوشت. وي از پيروان فرقه ضاله اي بود كه با امكانات فراوان در جهت تشويش و گمراهي افكار ناب اسلامي و شيعي تلاش مي كند. او براي چاپ كتابش به همان چاپخانه اي مراجعه كرد كه كتاب حسين در آن چاپ شد. مسئول چاپخانه براي خلاص شدن از شر او گفت بايد كتابت اجازه نشر داشته باشد و از اين كار سر باز زد. پس از گذشت يك سال متوجه شديم كه آن كتاب در عربستان منتشر شده است.
اين كتاب سراسر ناسزا و افترا به حسين (ع) بود كه با تاثيرپذيري از افكار
ابن جوزي نگاشته شده بود.
غير از آن كتاب هاي ديگري هم منتشر شد كه در لابلاي آنها از اين كتاب كم و بيش انتقاد شده بود. همچنين در برخي مطبوعات چه در گذشته و چه در حال مطالبي جسته و گريخته در نقد اين كتاب به چشم مي خورد كه همه اين انتقادها از سوي برخي مسلمانان افراطي صورت مي گرفت.
اما از جنبه ايجابي، بسياري از مسلمانان چه شيعه و چه سني، وجود چنين كتابي را تحسين كردند و ابراز داشتند كه روح همبستگي و تقريب و بي طرفي در آن مشهود است. از نظر آنان رعايت اعتدال و حد وسط و دوري از هرگونه غرض ورزي از ويژگي هاي كتاب بوده است آنان تاكيد داشتند كه در كتاب هيچ تعصب و طرفداري و غرض ورزي مشاهده نمي شود زيرا غرض ورزي و پيروي هواي نفس تباهي راي و انديشه را بدنبال دارد. كساني كه به ديده تحسين نگريستند مي گفتند روش كتاب روشي بي طرفانه و عقلاني است كه در آن بسياري از مبالغه ها و بزرگ نمايي ها وجود ندارد.
منتقدين هم مي گفتند هر آنچه در كتاب آمده صحيح نيست و هيچ كدام از اين شباهت هاي ذكر شده در كتاب ميان عيسي (ع) و حسين(ع) واقعيت ندارد و اگر شباهت هايي وجود دارد امري تصادفي بوده است.
عموماً پس از انتشار اين كتاب، انتقادها و تحسين هاي بسياري را شاهد بودم اما نسبت انتقادها به تحسين ها بسيار اندك بود.
q واكنش علماي مسلمان و نيز كشيش ها و علماي مسيحي به اين كتاب چگونه بود؟
ـ در ميان مسلمانان عموماً علماي شيعه و گروهي از علماي اهل سنت واكنشي مثبت و عقلاني از خود نشان دادند و گفتند كتابي تحليلي، زيبا و خواندني است كه در آن اصل بي طرفي رعايت شده. علماي شيعه جملگي كتاب را حاوي ايده اي جديد و نظريه و تحليل نو و بديع مي دانستند اما برخي از سلفي هاي تندرو و افراطي مطالب اين كتاب را ناصحيح دانستند و اظهار داشتند محتواي كتاب بيانگر عقيده شيعه و نظرات آنان است. اما كشيشان و علماي مسيحي همگي واكنشي ايجابي و مثبت از خود نشان دادند و اين كار را تحسين كردند و حتي عده اي از آنان از انتشار چنين كاري بسيار خوشحال شدند زيرا اعتقاد داشتند كه اين اقدام تلاشي در جهت تقريب و وفاق ميان اديان است و تقريب عمل اولياء و انبياء مي باشد. بطور كلي كساني كه انتقاداتي داشتند، انتقاد خود را بدون دليل و سند و مدرك بيان مي كردند و من شاهد بودم كه اين انتقادات برخاسته از تعصب و غرض ورزي است . تعصب و هواي نفس آنان آنقدر پررنگ بود كه نمي خواستند بينديشند كه نواده پيامبر (ص) چرا دست به چنين حماسه اي زد و چرا با وجود همه آن امتيازات و تطميع ها، خود و خانواده اش را به خطر انداخت آيا به دنبال اهداف شخصي بود. اگر هدفش شخصي بود بايد دنبال فرمانروايي در دنيا و رفاه مي رفت و خود را به خطر نمي انداخت. ولي ما مشاهده مي كنيم پس از گذشت قرن ها و آمدن نسل ها پس از نسل ها، آرمان و راه او مورد تقديس واقع مي شود و ميليون ها انسان با تكريم و احترام از او ياد مي كنند آيا اين همه، جز يك كار سحرانگيز الهي است؟
به من انتقاد مي كردند مگر تو مسلماني كه درباره حسين(ع) كتاب نوشته اي؟ به آنان مي گفتم چگونه مي توان در برابر شخصيتي چون حسين آن سلاله پيامبر(ص) و علي(ع) و زهرا (س) دچار شيفتگي و شگفتي نشد كه در كارنامه او هيچ نشانه اي از سستي و ذلت نمي يابي و اين تنها من نيستم كه شيفته حسين هستم.
گاندي را ببينيد كه به عنوان يك هندو اظهار مي دارد اگر مي خواهي پيروز شوي بايد در خط حسين حركت كني و نيز مي گويد من از حسين آموختم كه مظلوم باشم تا پيروز شوم. آيا اين هندو ، مسلمان بود كه چنين اظهاراتي بر زبان آورده ، يا جبران خليل جبران آن شخصيت مسيحي بزرگ در مورد حسين(ع) مي گويد: حسين چراغ فروزان تمامي اديان است و من او را چنين توصيف كرده ام كه حسين گوهر جاودانه و هميشگي اديان است و او گوهر دين واحد مي باشد.
q از ميان الگوهاي ديني مسلمانان بويژه شيعيان چطور شد كه امام حسين(ع) و حضرت زينب (س) را براي نوشتن كتاب انتخاب كرديد و آيا در مورد ساير ائمه بويژه علي(ع) هم مطالعات و تاليفاتي داشته ايد؟
ـ سوال خوبي كرديد. من در كتاب عبارتي را بيان كرده ام با اين مضمون كه
اسلام سرآغازش محمدي و استمرارش حسيني بود و قيام كربلا آغازش حسيني و تداومش زينبي بود. خداوند در هر برهه اي از زمان عده اي را برمي انگيزد تا دلها را مجدداً احيا كنند. حسين (ع) جزو آن احياگراني است كه با حركت خود بسياري از مردگان را احيا كرد. من با تمام احترام و تقديسي كه نسبت به ساير ائمه (ع) دارم خصوصاً در مورد امام علي (ع) ـ كه ما مسيحيان عرب بسيار او را دوست داريم و تقديسش مي كنيم ـ عرض مي كنم جنبشي را كه حسين«ع» بوجود آورد جنبشي آشكار در تاريخ بود و تأثير خود را در دلهاي مردم گذاشت. جرقه اي كه در كربلا شعله ور شد تبديل به چراغي فروزان در طول تاريخ گشت اما چلچراغهاي موقت و مقطعي را كه معاويه و يزيد برافروختند همگي خاموش شدند. الان شما در مورد قبر يزيد چه مي دانيد؟ چه كسي قبر او را مقدس مي شمارد كه در يكي از محله هاي دمشق تبديل به مزبله و جولانگاه گربه ها شده است اما چند متر آن طرف تر مقام راس الحسين كه سر مبارك امام«ع» در آنجا قرار گرفته بود محل تكريم و احترام و تقدس مسلمانان شده است. اين در عين احترام من به ساير ائمه«ع» انگيزه پرداختن من به حسين«ع» شد.
البته در مورد امام علي«ع» بايد بگويم همزمان با مطالعاتم در باره امام حسين«ع» نهج البلاغه را هم مطالعه مي كردم و تاكنون 25 بار اين كتاب شريف را خوانده ام و در هر بار خواندن، نكاتي را كشف كرده ام و من در مقالات خود و حتي در كتاب «حسين در انديشه مسيحيت» از سخنان امام علي«ع» استفاده كرده ام و تاكنون مقالاتي هم درباره شخصيت ايشان به نگارش درآورده ام.
q شما پس از مطالعه گسترده و عميق در تاريخ اسلام و نهضت حسيني به چه تعريف و ذهنيت مشخصي از امام حسين«ع» رسيده ايد. به عبارت ديگر تعريف شما از حسين«ع» چيست؟ و او را چگونه يافته ايد؟
ـ تعريف من از حسين همان عبارات كوتاه و مشخصي است كه درباره حسين«ع» در كتاب آورده ام. من او را به عنوان گوهر جاودانه و هميشگي اديان توصيف كرده ام. او را به عنوان شهيدي معرفي نموده ام كه داراي جاه و جبروت فرعون و كسري نبود اما متواضع بود و براي حفظ دين و حركت در مسير جدش حركت خود را آغاز كرد. او ابتدا از گفت وگو با معاويه و يزيد شروع كرد اما روش گفت وگو براي هدايت دشمنان مؤثر واقع نشد. او با اينكه مي دانست كشته مي شود اما خويشتن را در راه عقيده به خطر انداخت و با سپاهي 70 نفري در برابر سپاه 70 هزار نفري عبيدالله ـ به تصريح منابع تاريخي ـ به سمت كوفه خارج شد تا حركت و جنبشي در بدنه جامعه ايجاد كند.
حماسه حسين«ع» تنها مختص سني و شيعه و مسلمان نيست بلكه متعلق به هر مومني است چنانكه در حديث آمده «ان لقتل الحسين حراره في قلوب المومنين لاتبرد ابدا» در اين حديث نگفته في قلب المسلم. بلكه هر انسان آزاده اي كه به راه و رسم حسين ايمان دارد را شامل مي شود و لذا جهانيان و انديشمندان وقتي از سيره حسين آگاه مي شوند شيفته آن مي گردند. همانطور كه شيفته راه و مسلك علي ابن ابيطالب«ع» شده اند.
q شما در كتاب خود اشاره كرده ايد كه حضرت مسيح«ع» از آمدن حسين«ع» به كربلا خبر داده و درباره ايشان پيشگوئي كرده است آيا در مورد اين ادعا استنادات و دلايل محكم داريد؟
ـ بله استنادات و دلايل من همه برگرفته از انجيل است. برطبق آنچه در تاريخ آمده مسيح از كربلا ديدار كرد و به بني اسرائيل فرمود هركس كه حسين«ع» را دريابد به ياري اش برخيزد عده اي در اين روايت تاريخي تشكيك دارند اما ما هيچ شكي در آن نمي بينيم زيرا حضرت عيسي«ع» داراي معجزاتي بود و مرده را زنده مي كرد و بيماران صعب العلاج را شفا مي داد و لذا آيا برايش دشوار بود كه درباره آينده پيشگوئي كند و بگويد شهيد پس از خودش كيست؟
q شما كه در زندگي و سخنان امام حسين«ع» تحقيق وسيع كرده ايد، كدام جنبه از ابعاد شخصيت ايشان بيشتر مورد توجه شما بوده است؟
ـ سؤال زيبايي است. من در مورد زندگي و حركت حسين«ع» بيشتر به
بعد انقلابي شخصيت ايشان شيفته شده ام. آن حضرت در مرامنامه قيام خود اعلام مي كند «اني لم اخرج اشراً ولا بطراً و لامفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي» من از روي هوسراني و خوشگذراني و براي افساد و ستمگري قيام نكرده ام بلكه قيام من براي اصلاح در امت جدم و براي امر به معروف و نهي از منكر و حركت براساس سيره جد و پدرم است. اين روح انقلابي مي تواند كار معجزه آسا بكند اگر هر انساني در هر زمان و مكان از آن برخوردار باشد و ما در سالهاي پيروزي انقلاب و عزت و افتخارات اخير در ايران شاهد بوديم مردم و رهبران اين كشور براساس اين فلسفه حركت خود را آغاز و با ظلم و استكبار مخالفت كردند و با تمام قدرت در برابر آن قيام نمودند.
بعد ديگر شخصيت امام حسين«ع» كه مرا شيفته خود كرده،
تواضع ايشان در كنار روح انقلابي است اين دو خصيصه نمي تواند در يك شخص جمع شود. تواضع از صفات و ويژگي هاي برگزيدگان خداست او در عين احساس عزت و آزادگي و سرافرازي در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. اين بعد عظيمي است كه از ويژگي امام بشمار مي رود.

به نقل از روزنامه كيهان ـ مورخه 4 بهمن 85

ادامه دارد

 
 
 
 

هر كس اين پنج چيز را نداشته باشد، (از زندگي خود) چندان بهره اي نمي برد: عقل، دين، ادب، شرم، و خوش خلقي
 
* موسوعه كلمات امام حسين(ع)، ص 804

 
 

 
 

 عجب سكوتي بر عرصه كربلا سايه افكنده است! چه طوفان ديگري در راه است كه آرامشي اينچنين را به مقدمه مي طلبد؟ سكون ميان دو زلزله! آرامش ميان دو طوفان!

يك سو جنازه است و خاكهاي خون آلود و سوي ديگر تا چشم كار مي كند اسب و سوار و سپر و خوُد و زره و شمشير. و اينهمه براي يك تن؛ امام كه هنوز چشم به هدايتشان دارد.

قامت بلندش را مي بيني كه پشت به خيمه ها و رو به دشمن ايستاده است، دو دستش را بر قبضه شمشير تكيه زده و شمشير را عمود قامت خميده اش كرده است و با آخرين رمقهايش مهربانانه فرياد مي زند: «آيا كسي هست كه از حريم رسول خدا(ص) دفاع كند؟ آيا هيچ خداپرستي هست كه به خاطر او فرياد مرا بشنود و به اميد رحمتش به ياري ما برخيزد؟ آيا كسي هست...»

و تو گوشهايت را تيز مي كني و نگاهت را از سر اين سپاه عظيم عبور مي دهي و... مي بيني كه هيچ كس نيست، سكوت محض است و وادي مردگان. حتي آنان كه پيش از اين هلهله مي كردند، بر سپرهاي خويش مي كوبيدند، شمشيرها را به هم مي ساييدند، عمودها را به هم مي زدند و علمها را در هوا مي گرداندند و در اينهمه، رعب و وحشت شما را طلب مي كردند، همه آرام گرفته اند، چشم به برادرت دوخته اند، زبان به كام چسبانده اند و گويي حتي نفس نمي كشند، مرده اند.

اما ناگهان در عرصه نينوا احساس جنب و جوش مي كني، احساس مي كني كه اين سكون و سكوت سنگين را جنبش و فريادهاي محو، به هم مي زند.

هرچه دقيق تر به سپاه دشمن خيره مي شوي، كمتر نشاني از تلاطم و حرف و حركت مي يابي، اما اين طنين اين تلاطم را هم نمي تواني منكر شوي. بي اختيار چشم مي گرداني و نگاهت را مرور مي دهي و ناگهان با صحنه اي مواجه مي شوي كه چهار ستون بدنت را مي لرزاند و قلبت را مي فشرد.

صدا از قتلگاه شهيدان است. بدنهاي پاره پاره، جنازه هاي چاك چاك، بدنهاي بي سر، سرهاي از بدن جدا افتاده، دستهاي بريده، پاهاي قطع شده، همه به تكاپو و تقلا افتاده اند تا فرياد استمداد امام را پاسخ بگويند. انگار اين قيامت است كه پيش از زمان خويش فرا رسيده است. انگار ارواح اين شهيدان، نرفته باز آمده اند، بدنهاي تكه تكه خويش را به التماس از جا مي كنند تا براي امام راهيشان كنند.

حتي چشمها در ميان كاسه سر به تكاپو افتاده اند تا از حدقه بيرون بيايند و به ياري امام برخيزند. دستها بي تابي مي كنند و بدنها بي قراري. و پاها تلاش مي كنند كه بدنهاي چاك چاك را بر دوش بگيرند و بايستانند.

مبهوت اين منظره هول انگيز، نگاهت را به سوي امام برمي گرداني و مي بيني كه امام با دست آنان را به آرامش فرامي خواند و برايشان دعا مي كند. گويي به ارواحشان مي فهماند كه نيازي به ياوري نيست. مقصود، تكاندن اين دلهاي مرده است، مقصود، صدايت اين جانهاي ظلماني است.

... خواهرم! دلم براي علي كوچكم مي تپد، كاش بياوريش تا يك بار ديگر ببينمش و... هم با اين كوچكترين عُلقه هم وداع كنم.

با شنيدن اين كلام، در درونت با همه وجود فرياد مي كشي كه : نه!

اما به چشمهاي شيرين برادر نگاه مي كني و مي گويي : چشم!

كودك شش ماهه را گرم در آغوشت مي فشري. سر و صورت و چشم و دهان و گردن او را غرق بوسه مي كني و او را چون قلب از درون سينه درمي آوري و به دستهاي امام مي سپاري.

امام او را تا مقابل صورت خويش بالا مي آورد، چشم در چشمهاي بي رمق او مي دوزد و بر لبهاي به خشكي نشسته اش بوسه مي زند.

پيش از آنكه او را به دستهاي بي تاب تو بازپس دهد، دوباره نگاهش مي كند، جلو مي رود، عقب مي برد و ملكوت چهره اش را سياحت مي كند.

اكنون بايد او را به سدت تو بسپارد و تو او را به سرعت به خيمه برگرداني كه مباردا آفتاب سوزنده نيمروز، گونه هاي لطيفش را بيازارد.

 اما ناگهان ميان دستهاي تو و بازوان حسين، ميان دو دهليز قلب هستي، ميان سر و بدن لطيف علي اصغر، تيري سه شعبه فاصله مي اندازد و خون كودك شش ماهه را به صورت آفرينش مي پاشد. نه فقط «هرملة بن كاهل اسدي»  كه تير را رها كرده است، بلكه تمام لشكر دشمن، چشم انتظار ايستاده است تا شكستن تو و برادرت را تماشا كند و ضعف و سستي و تسليم را در چهره هاتان ببيند.

امام با صلابت و شكوهي بي نظير، دست به زير خون علي اصغر مي برد، خونها را در مشت مي گيرد و به آسمان مي پاشد. كلام امام انگار آرامشي آسماني را بر زمين نازل مي كند:

ـ نگاهِ خدا، چقدر تحمل اين ماجرا را آسان مي كند.

اين دشمن است كه درهم مي شكند و اين تويي كه جان دوباره مي گيري و اين ملائكه اند كه فوج فوج از آسمان فرود مي آيند و بالهايشانرا به تقدس اين خون زينت مي بخشند، آنچنان كه وقتي نگاه مي كني يك قطره از خود را بر زمين، چكيده نمي بيني.

 * سيد مهدي شجاعي، آفتاب در حجاب

 
 

 
 

جهالت و گمراهي بناي قيام امام حسين(ع)

در زيارتي از زيارتهاي امام حسين(ع) كه در روز اربعين خوانده مي شود، جمله اي بسيار پرمعنا وجود دارد : «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة»1. فلسفه فداكاري حسين  بن علي(ع) در اين جمله گنجانده شده است. زيرا به خداي متعال عرض مي كند كه اين بنده تو ـ اين حسين تو ـ خون خود را نثار كرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. «و حيرة الضّلالة»2 و مردم را از سرگرداني و حيرتي كه در گمراهي است، نجات بدهد.ملاحظه كنيد،اين جمله چه قدر پرمغز و داراي چه مفهوم مترقي و پيشرفته اي است.

مسأله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطانهاست. هميشه شيطانهاي بزرگ و كوچك، براي تأمين هدفهاي خود، انسانها و توده هاي مردم و ملتها را قرباني مي كنند. در تاريخ گذشته هم اين را خوانده ايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آنها با ملتها و وضع امروز دنيا و روش قدرتهاي بزرگ را ديده ايد. بشر دستخوش اغوا و خدعه هاي شيطانها قرار مي گيرد. بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا نتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگرداني و گمراهي خلاص بشوند.

چه كسي مي تواند اين دست نجات را به سوي بشريت دراز كند؟ آن كساني كه چسبيده به مطامع و هوسها و شهوات باشند، نمي توانند؛ چون خودشان گمراهند. آن كساني كه اسير خودخواهيها و منيتها باشند، نمي توانند بشر را نجات بدهند؛ بايد كسي پيدا بشود و خودشان را نجان بدهد؛ يا لطف خدا به سراغ آنها بيايد، تا اراده آنها قوي بشود و بتوانند خودشان را رها كنند. آن كسي مي تواند بشر را نجات بدهد،  كه داراي گذشت باشد؛ بتواند ايثار كند و از شهوات بگذرد؛ از منيت و خودپرستي و خودخواهي و حرص و هوي و حسد و بخل و بقيه گرفتاريهايي كه معمولا انسان دارد، بيرون بيايد، تا بتواند شمعي فرا راه بشر روشن كند.3

 پي نوشت ها :

 1 و 2 . مفاتيح الجنان ، زيارت اربعين

 3. حديث ولايت، ج5، صص 147 و 148.

 
 

 
 

در آرزوي خدمت به مهدي (ع)

 

 از امام حسين(ع) پرسيدند:

 آيا حضرت مهدي(ع) به دنيا آمده اند؟

 فرمودند:  «نه، و اگر زمان او را درك كنم، در تمام عمرم به او خدمت خواهم كرد.»

  * عقد الدرر، ص 160.

 
 

 
 

 

براي بزرگنمايي تصاوير، بر روي آنها كليك كنيد...

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

***

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

***

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

***

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

 

 
 

 
 

 

 

  صوتي :

  1. سينه زني ـ حاج محمود كريمي

(پرستوي سپيدم پر مزن مرو مادر دل از تو نبريد ام دل مَكن مرو مادر)

 فرمت MP3 ـ اندازه فايل 1.76 MB

  مدت :  15 دقيقه و 46 ثانيه

    دانلود

 

  2.سينه زني ـ  حاج محمود كريمي

(بعضي روزا فكر مي كنم بار گناهم كاري كرده با من كه پيش تو روسياهم)

  فرمت MP3 ـ اندازه فايل 840 KB

  مدت : 7 دقيقه و 17 ثانيه

   دانلود

 

 3.سينه زني ـ  حاج مهدي سلحشور

(روزي كه راز خلقت دنيا نوشته اند گل را به نام بلبل شيدا نوشته اند)

  فرمت MP3 ـ اندازه فايل 994 KB

  مدت : 8 دقيقه و 38 ثانيه

   دانلود

 

التماس دعا

 
 

 

 
 

جهت سلامتي و تعجيل در فرج حضرت حجت ارواحنا فداه

صلوات ختم كنيد ...

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

تهيه شده در زمستان سال 1385 هجري شمسي

 
 

 

دوستان و همراهان

هفته نامه معرفت

دانش دوست

گروه علي ولي الله

محبان مهدي (عج)

گل نرجس

مؤسسه موعود

 

جهت سلامتي و تعجيل در فرج حضرت حجت ارواحنا فداه

صلوات ختم كنيد ...

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

تهيه شده در زمستان سال 1385 هجري شمسي