السلام علیک یا بن الآیات
و البینات !
...در اين
شب غريب، در اين لحظات وهم انگيز، در اين ديار فتنه خيز، در اين
شبي كه آبستن بزرگترين حادثه آفرينش است، در اين شب آكنده از اندوه
و مصيبت و بلا، در اين درماندگي و ابتلا، تنها نماز مي تواند چاره
ساز باشد. پس بايست! قامت به نماز برافراز و ماتم و خستگي را در
زير سجاده ات، مدفون كن. نماز، رستن از دار فنا و پيوستن به دار
بقاست. نماز، كندن از دام دنيا و اتصال به عالم عُقبي است. تنها
نماز مي تواند مرهم اين دل افسرده و جگر دندان خورده باشد.
انگار همه اين
سپاه مختصر نيز به اين حقيقت شيرين دست يافته اند. خيمه هاي كوچك و
به هم پيوسته شان مثل كندوي زنبورهاي عسل شده است كه از آنها فقط
نواي نماز و آواي قرآن به گوش مي رسد. سپاه دشمن غرق در بي خبري
است، صداي معصيت، صداي عربده هاي مستانه، صداي ساز و دُهُلهاي رعب
برانگيز، به آنها لحظه اي مجال تأمل و تفكر و پرهيز و گريز نمي
دهد.
كاش به خود مي
آمدند؛ كاش از اين فتنه مي گريختند، كاش دست و دامنشان را به اين
خون عظيم نمي آلودند، كاش دنيا و آخرتشان را تباه نمي كردند، كاش
فريب نمي خوردند؛ كاش تن نمي دادند؛ كاش دل به اين دسيسه ها نمي
سپردند.
اگر قصدشان كشتن
حسين است، با دَه يك اين سپاه هم حادثه محقق مي شود. مگر سپاه
برادرت چقدر است؟ چرا اينهمه انسان، دستشان را به اين خون آلوده مي
كنند؟ چرا اينهمه آمده اند تا در سپاه كفر رقم بخورند؟ چرا بي جهت
نامشان را در زمره دشمنان اسلام ثبت مي كنند؟ نمي گويي به شما كمك
كنند، شما از ياري آنها بي نيازيد، خودشان را از مهلكه دنيا و آخرت
درببرند. جان خودشان را نجات دهند، ايمان خودشان را به دست باد
نسپرند. يك نفر هم كه از اهل جهنم كم شود غنيمت است.
اين چه جهالتي
است كه دامن دلشان را گرفته است؟ اين چه جهل مركبي است كه سرمايه
عقلشان را به غارت برده است؟ چرا راه گوشهايشان را بسته اند؟ چرا
راه دلهايشان را گرفته اند؟
انگار فقط خدا مي
تواند آنان را از اين ورطه هلاكت برهاند. بايد دعا كني برايشان،
بايد از او بخواهي كه خواسته هايشان را متحول كند، قفل دلهايشان را
بگشايد.
دعا مي كني، همه
را دعا مي كني، چه آنها را كه مي شناسي و چه آنها را كه نمي شناسي.
چه آنها كه نامشان را در نامه هاي به برادرت ديده اي و اكنون
خبرشان را از سپاه دشمن مي شنوي و چه آنها كه نامشان را نديده اي و
نشنيده اي. به اسم قبيله و عشيره دعا مي كني، به نام شهر و ديارشان
دعا مي كني. به نام سپاه مقابل دعا مي كني!
دعا مي كني،
هرچند كه مي داني قاعده دنيا هميشه بر اين بوده است. هميشه اهل
حقيقت قليل بوده اند و اهل باطل كثير. باطل، جاذبه هاي نفساني
دارد. كششهاي شيطاني دارد. پدر هميشه مي گفت: «لا تَستَوحِشُوا في
طريق الهُدي لِقِلَّةِ اَهلِه. در طريق هدايت از كمي نفرات
نهراسيد.» پيداست كه كمي نفرات، خاص طريق هدايت است. همين چند نفر
هم براي سپاه هدايت بي سابقه است. اعجاب برانگيز است. پدر اگر به
همين تهداد، برادر داشت، لشكر داشت، همراه و همدل و همسفر داشت،
پايه هاي اسلام را براي ابد در جهان محكم مي كرد. دودمان معاويه را
برمي چيد كه اين دود اكنون روزگار اسلام را سياه نكند. اما پس از
ارتحال پيامبر چند نفر دور حقيقت ماندند؟ ...
* سيد مهدي
شجاعي، آفتاب در حجاب