مجله الكترونيكي ويژه محرم 1428 هجري قمري ـ بهمن ماه 1385 هجري شمسي

شماره چهارم ـ  پنج شنبه 5 بهمن

 

  

 

 در حسينيه دلمان، مرغ هاي محبت سينه مي زنند و اشك هاي يتيمي در خرابه چشم، بي قراري مي كنند. سينه ما تكيه اي قديمي است، سياهپوش با كتيبه درد و داغ. و در آن با كليد «يا حسين» باز مي شود.

ما دل هاي شكسته خود را وقف اباعبدالله(ع) كرده ايم و اشك خود را نذر كربلا، و اين «وقفنامه» به امضاي حسين(ع) رسيده است.

 اين است كه زيارت حسين(ع) ترجيع بند ايام سال ماست.

 صبح ها وقتي سفره دعا و عزا گشوده مي شود، زيارتنامه را كه مي بينيم، چشممان آب مي افتد. «السلام عليك» را كه مي شنويم، بوي خوش كربلا به مشاممان مي رسد.

توده هاي بغض در گلويمان متراكم مي گردد و هواي دلمان ابري مي شود و آسمان ديدگانمان باراني.

 

 

 
 

مقاله

 ما در كدام جبهه ايم؛

سپاه حسين(ع) يا لشكر كوفه؟

 

ما كوفيان را بي وفا مي دانيم و شعار مي دهيم كه علي را تنها نمي گذاريم. به طور قطع مردم ما چنين اعتقادي دارند و اين شعار از صميم قلب آنان بر مي خيزد، اما حوادث روزگار، پستي و بلنديهايي مي آفريند كه روحيه انسان را دگرگون مي سازد؛ زيرا افراد ديگري نيز قبلا چنين سخناني گفته اند؛ ولي بر اثر تغيير و تحولات روزگار، تغيير نظر داده اند. لازم است هر انسان هوشيار و آگاهي با خود بينديشد كه اگر در زمان امام حسين(ع) مي بود، در كدام گروه قرار مي گرفت؟ آيا واقعا به صف اقليت هفتاد و دو نفري مي پيوست، يا در لشكر سي يا صد و بيست هزار نفري شام و كوفه مي ايستاد يا ميان كساني كه بي طرف ماندند، مي نشست. البته ما در زيارت مي گوييم: «يا ليتنا كنا معكم و نفوز معكم...؛ يا ليتني كنت معكم فأفوز فوزا عظيما...» اي كاش ما هم در كربلا بوديم و در ركاب حضرت سيدالشهدا(ع) شهيد مي شديم! شايد اين آرزويي از صميم دل باشد، اما آيا مي توان اطمينان داشت كه اگر در آن موقعيت قرار گرفته بوديم، تغيير عقيده نمي داديم؟ آيا مي توان يقين داشت كه اگر در آن موقعيت قرار گرفته بوديم، تغيير عقيده نمي داديم؟ آيا مي توان يقين داشت كه اگر بر روي امام حسين(ع) شمشير نمي كشيديم، بي طرف نمي شديم؟ چنان كه كساني از جمله عبيدالله بن حر جعفي بودند كه امام حسين(ع)، خود با آنها صحبت كرد و ايشان را به همراهي خود فراخواند. حضرت نزد او رفت و با او سخن گفت و او را به سپاه خود دعوت كرد، اما او در جواب گفت كه اسب و شمشيرش را در اختيار مي گذارد. امام(ع) نيز به او فرمود: « اسب و شمشيرت را بردار و از اينجا دور شو! اگر در اين سرزمين بماني و نداي نصرت خواهي ما را بشنوي و به ياري ما نيايي، در جهنم جاودانه خواهي ماند. از اينجا فرار كن كه صداي مرا نشنوي! »1 آيا اگر ما در آن زمان بوديم، بهتر از عبيدالله بن حر جعفي عمل مي كرديم؟

اگر بخواهيم خود را بيازماييم، بايد ببينيم آيا مشابه شرايطي كه در آن زمان بود، در زمان ما نيز وجود دارد يا خير؟ اگر آن شرايط وجود دارد، آيا بر ما اثر سوئي داشته است يا نه ؟ آيا تمايل مردم ما به ارتكاب گناه بيشتر شده است يا نه؟ آيا واقعا ما به گونه اي هستيم كه بتوانيم خود را جزو ياران امام حسين(ع) بشمار آوريم؟ اگر دلايلي كه موجب شد مردم كوفه از اهل بيت(ع) دور شوند در جامعه ما وجود داشته باشد، ما هم بايد بترسيم كه مبادا همان انحرافات در جامعه ما پديد آيد.

يكي از آن عوامل، ضعف شناخت بود. اگر اعتقادات ما سطحي است و پشتوانه منطقي و عقلي ندارد، بايد نگران آينده و عاقبت كار باشيم. اگر اعتقادات ما داراي ريشه و بنيه نباشد، با مطرح شدن يك شبهه، اعتقاد ما سست مي شود؛ در حالي كه طبق فرمايش اميرمؤمنان(ع) نجات اولياي خدا در مقابل شبهه به اين دليل است كه يقين دارند و اعتقادات آنان مبتني بر دليل قطعي است. اگر در زمان ما شبهه ها رايج شد؛ معلم در كلاس درس مسائل شبهه ناك مطرح كرد و كسي به او پاسخ نداد؛ استاد دانشگاه در كلاس شبهه پراكني كرد و كسي چيزي نگفت، اگر كساني گفتند دين افيون حكومتهاست و كسي آنان را ساكت نكرد، بايد ترسيد همان بلايي كه مردم كوفه بدان مبتلا شدند، گريبان ما را نيز بگيرد. اگر احكام اسلام پاي مال شد و مردم سخاوتمندانه و با تساهل و تسامح از كنار آن گذشتند، بايد ترسيد مبادا روزي برسد كه مردم دوباره با يزيد بيعت كنند.

تساهل و تسامح مقدمه فرهنگ بي ديني است. اگر ما در قبال احكام دين بي اعتنا شديم، بايد از روزي بترسيم كه آنچه بر سر مردم كوفه آمد، بر سر ما نيز بيايد؛ هرچند شايد بتوان گفت كه مردم كوفه در آن زمان بهتر از ديگران بودند؛ زيرا وضعيت مردم مدينه به گونه اي بود كه امام حسين(ع) از آنجا فرار كرد. مردم مدينه از همان ابتدا با يزيد بيعت كردند، در حالي كه كوفيان ابتدا حضرت سيدالشهدا(ع) را براي پذيرش خلافت دعوت كردند.

يكي از عواملي كه موجب حادثه كربلا شد، سست شدن مباني فكري و اعتقادي مسلمانان در آن زمان بود. اينك ما بايد از تاريخ عبرت بگيريم. اگر شعار حمايت از ولايت فقيه سر مي دهيم، در صورتي مي توانيم به آن وفادار باشيم كه اعتقاد ما بر اساس دليل منطقي و محكم در ذهن ما رسوخ كند؛ بايد دلايل وجوب اطاعت از ولي فقيه را به خوبي بدانيم؛ در غير اين صورت به دام شبهه مي افتيم، و ايمانمان متزلزل مي شود و شك جاي آن را مي گيرد، و با وجود شك، نمي توان مردانه در راه قدم گذاشت. اگر نوجوان سيزده ساله اي نارنجك به كمر مي بندد و زير تانك مي رود، به اين دليل است كه يقين دارد هنگام شهادت سرش در دامان سيدالشهدا(ع) است، و اين تفكر كه اين حرفها، شعارهايي احساسي و تبليغاتي است، همان سخن ابوسفيان است كه گفت : «لا جنة و لا نار».

اگر استاد دانشگاه در دانشكده الهيات گفت: «معلوم نيست هرچه خدا بگويد راست باشد و بر راست گويي خدا دليلي نداريم» و اگر سخنرانِ موردِ تأييد مسئولان بلندپايه كشور گفت : «قرآن هم نقدپذير است و تمام آن درست نيست»2 و همه در برابر اين سخن سكوت كردند، آيا مي توانيم اطمينان داشته باشيم كه جزو هفتاد و دو نفر ياران سيدالشهدا(ع) خواهيم بود؟

بر اين اساس، بايد بكوشيم مباني فكري و اعتقادي خود را با تشكيل جلسات مذهبي سالم و آموزنده تقويت كنيم، و از سوي ديگر، ارزشهاي انقلاب و اسلام را زنده نگاه داريم. همان طور كه شگردهاي شيطاني جامعه امروز بسيار شبيه عصر امام حسين(ع) است، راه مقابله با آنها نيز همان راهي است كه امام حسين(ع) فراروي نهاد. شرط نخست مقابله با اين اعمال شيطاني، دل نبستن به دنياست. امام حسين(ع) فرزندان، دوستان و ياران خود را به گونه اي تربيت كرده بود كه وقتي قاسم، نوجوان سيزده ساله، از امام حسين(ع) پرسيد كه آيا او به شهادت مي رسد يا نه؟ حضرت در جواب فرمود : مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم گفت: «مرگ نزد من از عسل شيرين تر است.»3

اين سخن قاسم شعار نبود، بلكه او آنچه در عمق دلش بود، بر زبان آورد؛ مرگ براي او واقعا از عسل شيرين تر بود. براي مقابله با توطئه هاي پيچيده شيطاني بايد از دل بستن به دنيا دوري جست تا روحيه شهادت و نهراسيدن از مرگ پديد آيد؛ چنان كه خدا تعالي مي فرمايد: «[اي پيامبر] بگو اي يهوديان، اگر گمان مي كنيد كه شما دوستان خدا هستيد و ديگر مردم اين گونه نيستند، آرزوي مرگ كنيد.»4

زيرا اگر انسان كسي را دوست داشته باشد، ملاقات او را نيز دوست مي دارد و از ديدار محبوبش نمي گريزد. بايد عملا در اين مسير حركت كرد و آرزوهاي دور و دراز را از خود دور ساخت، فريب زرق و برق دنيا را نخورد و مرگ را در راه خدا بزرگ ترين افتخار دانست. در اين صورت است كه مي توان نهضت را حفظ كرد. اين درسي است كه امام حسين(ع) به انسانها داده است. با وجود جوانان شهادت طلب بود كه انقلاب به ثمر رسيد. جوانان به علي اكبر و قاسم اقتدا كردند و پيران به حبيب بن مظاهر. براي بقاي نهضت نيز بايد اين روحيه را حفظ و تقويت كرد.

 پي نوشت ها :

 1. شيخ مفيد، الارشاذ، ج2، ص82.

 2. پيام هاجر، ش 296. 78/9/3

 3. وسيلة الدارين في انصار الحسين(ع)، ص253.

 4. سوره مباركه جمعه، آيه 6.

 
 
 
 

 جمعي خدا را از شوق بهشت مي پرستند، اين عبادت سوداگران است و گروهي خدا را از بيم دوزخ مي پرستند اين عبادت بردگان است و مردمي هم خدا را از روي شكر (قدرشناسي و شوق) مي پرستند. اين عبادت آزادگان و بهترين عبادت است.

 موسوعه كلمات امام حسين(ع)، ص 810

 

 
 

 
 

السلام علیک یا بن الآیات و البینات !

 دلبراز ما به صد امید ستد اول دل

  ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریم

 یا هادی المضلین ادرکنی

 پرده اول :

تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز 

   بنیاد برکرشمه جادو نهاده ایم

 

 مقتل: ما با زهیر بن قین بجلی از مکه می آمدیم و با حسین علیه السلام همسفر بودیم و بسیار بد داشتیم که با او یک جا منزل کنیم ، هر وقت حسین بن علی علیه السلام کوچ می کرد زهیر بار می انداخت و آنجا که منزل می کرد زهیر پیش می راند، یک روز ناچار شدیم با حسین علیه السلام در منزلی فرود آمدیم و هر کدام در سویی بار انداختیم ، ما سر سفره نشسته بودیم که فرستاده حسین علیه السلام آمد و سلام داد و وارد شد و به زهیر بن قین گفت : اباعبد الله الحسین بن علی مرا دنبال تو فرستاده که نزد او بیایی ، گفت : همه لقمه را برزمین گذاشتیم و به جا خشک شدیم ؛ ابو مخنف گوید: دلهم همسر زهیر بن قین دختر عمرو برایم گفت که : من گفتم : پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله تورا خواسته و نمی روی؟ سبحان الله کاش می رفتی و می شنیدی که چه می گوید و بر می گشتی؛ گوید: زهیر بن قین نزد او رفت و درنگی نکرد که با چهره باز برگشت و دستور داد چادر او را با بنه اش نزد حسین علیه السلام بردند و به زنش گفت : تو را طلاق دادم ، به خاندان خود برگرد ، دوست ندارم از من به تو جز خوبی برسد . و گویند که بر لب داشت : کنت عثمانیا و صرت حسینیا ...

 ( جواب زن زهیر طلبتان ... بروید پیدا کنید.)

 

پرده دوم :

دام سختست مگر یار شود لطف خدا 

  ورنه آدم نبرد صرفه زشیطان رجیم

 

مقتل: حسین علیه السلام رفت تا به قصر بنی مقاتل رسید و در آنجا فرود آمد و چادری در آنجا زده بود فرمود : این از آن کیست ؟ گفتند : از عبید الله بن حر جعفی است، فرمود: اورا نزد من بخوانید؛ چون فرستاده آن حضرت حجاج بن مسروق جعفی به او گفت : حسین بن علی علیه السلام تو را می خواند ، گفت : انا لله وانا الیه راجعون ، به خدا نمی خواهم اورا دیدار کنم و او مرا ببیند ، فرستاده وی جواب او را به حسین بن علی علیه السلام رسانید و آن حضرت برخاست نزد او آمد و سلام داد و نشست واو را به همراهی خود دعوت کرد وعبید الله همان جواب را داد وعذر خواست ، حسین علی السلام فرمود: اگر ما را یاری نکنی مبادا با ما بجنگی، به خدا کسی نیست که فریاد مارا بشنود و ما را یاری نکند جز آنکه هلاک شود، عرض کرد: همراهی با دشمنان شما هر گز شدنی نیست ان شاء الله ، حسین علیه السلام از نزد او برخاست و سر بنه خود بر گشت.

 ( برید باقی سرنوشت این مرد را بخوانید ... )

 

یا صاحب الزمان !!!

 

 پرده سوم

حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده ایم

 

خسته از تمام کش مکشهای دنیایی ، کار و درس و زندگی و حرف فلانی و... خلاصه تمام کش مکشهای مشغول کننده و غفلت بار به خانه می رسی . در این ظلمتکده غفلت زا صدایی زمزمه می کند : امشب شب اول محرم است ، می آیی به خیمه ما ؟ امامم غریب است ، شاید امروز غریب تر از دیروز ، که امروز ندیدنش را حمل بر نبودنش و توجیه همراهی نکردنش کرده ایم ... باز طنین آشنا می آید : کیست مرا یاری کند ؟  آتش گرفته ای ، این صدای غریب از کجاست ؟

 

ای دل ! تو چه می کنی ، می مانی یا می روی ؟ ...

 

یا صاحب الزمان ! ادرکنی و لا تهلکنی !

 

 
 

 
 

 مواجه امام حسين(ع) با يك دنيا

 ماجراي كربلا تقريبا بيشتر از يك نصف روز ـ يا اندكي بيشتر ـ طول نكشيده است. تعدادي هم شهيد شده اند ـ حالا هفتاد و دو نفر يا چند نفر كمتر و بيشتر ـ اين همه شهيد در دنيا هست. مسأله كربلا كه شما مي بينيد اين همه عظمت پيدا كرده است ـ حق هم همين است و هنوز از اينها عظيمتر است ـ اين گونه در اعماق وجود بشر تأثير گذاشته و نفوذ كرده است، به خاطر روح اين قضيه است. جسم قضيه خيلي حجمي ندارد. بالاخره بچه هاي كوچك در همه جا كشته شده اند؛ در حالي كه انجا يك بچه شش ماهه را كشته اند ـ قضيه در اينجا از لحاظ جسماني مطرح نيست؛ از لحاظ معنا و روح خيلي مهم است.

روح قضيه اين است كه امام حسين(ع) در اين ماجرا، با يك لشكر رو به رو نبود؛ با جماعتي از انسانها، هرچند صدا برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسين(ع) با جهاني انحراف و ظلمات رو به رو بود. اين مهم است. در عين حالي كه با يك جهان كجروي و ظلمت و ظلم مواجه بود، آن جهان هم همه چيز داشت؛ پول، زر و زور، شعر، كتاب و محدث و آخوند داشت. وحشت انگيز بود. تن انسان در مقابل عظمت پوشالي آن دنياي ظلمت مي لرزديد. قدم و دل امام حسين(ع) در مقابل اين دنيا نلرزيد؛ احساس ضعف و ترديد نكرد و يك تنه وسط ميدان آمد. عظمت قضيه اين است كه قيام لله است.

كار امام حسين(ع) در كربلا، با كار جد مطهرش حضرت محمد بن عبدالله(ص) در بعثت، قابل تشبيه و مقايسه است. قضيه اين است. همانطور كه پيغمبر در آنجا، يك تنه با يك دنيا مواجه شد، امام حسين در ماجراي كربلا با يك دنيا مواجه شد. آن بزرگوار هم نترسيد؛ ايستاد و جلو آمد. امام حسين هم نترسيد؛ ايستاد و جلو آمد. حركت نبوي و حركت حسيني، مثل دايره متحدالمركز هستند. به يك جهت متوجه اند. لذا اينجا «حسين مني و انا من حسين» معنا پيدا مي كند. اين عظمت كار امام حسين(ع) است.

امام حسين(ع) در شب عاشورا كه فرمودند: برويد و اينجا نمانيد، دست بچه هاي مرا هم بگيريد و ببريد، اينها من را مي خواهند، شوخي كه نكردند. فرض كنيد آنها قبول مي كردند و مي رفتند و امام حسين، تك و تنها و يا با ده نفر مي ماند؛ آيا خيال مي كنيد عظمت كار امام حسين كم مي شد؟ نه، عينا باز همين عظمت را داشت. اگر به جاي اين هفتاد و دو نفر، هفتاد و دو هزار نفر اطراف امام حسين را مي گرفتند، آيا باز عظمت كار كم مي شد؟

نه، عظمت كار اين جا بود كه امام حسين(ع)، در مقابل فشار و سنگيني يك دنياي متعرض و مدعي، احساس ترديد نكرد؛ در حالي كه آدم احساس ترديد مي كنند. كما اين كه بارها گفته ام، عبدالله بن عباس ـ كه يك شخصيت بزرگي است ـ و همه آقازاده هاي قريش، از آن وضع ناراحت بودند. عبدالله زبير، عبدالله عمر، عبدالرحمن بن ابي بكر و فرزندان بزرگان صحابه و بعضي صحابه از اين قبيل اند. در مدينه عده زيادي صحابه بودند؛ آدمهاي با غيرتي هم بودند ـ نه اينكه خيال كنيد با غيرت نبودند ـ همان كساني بودند كه در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه، در قضيه «حره»ي مدينه ـ كه سال بعد به مدينه حمله كرد و همه را قتا عام كردند ـ ابستادند؛ جنگيدند و مبارزه كردند. خيان نكنيد ترسو بودند؛ نه، شمشير زن و شجاع بودند.

 اما شجاعت ورود در ميدان جنگ، يك مسأله ديگر است. امام حسين(ع) اين دومي را داشا. براي اين دومي حركت كرد. براي همين است كه من بارها تأكيد كرده ام كه حركت امام بزرگوار ما، حركت حسيني را در كار خود داشت. حالا بعضي بگويند كه امام حسن در صحراي كربلا، تشنه شهيد شد؛ ولي امام بزرگوار، با اين عزت، حكومت و زندگي كردند؛ از دنيا رفتند و تشييع شدند. شاخص قضيه اينها نيست. شاخص قضيه مواجه شدن با يك عظمت پوشالي است، كه همه چيزها را هم با خود دارد.

قبلا گفتم كه دشمن امام حسين(ع)، پول داشت، زور، شمشير، زن، مروج، مُبلّغ و سينه چاك داشت. كربلا تا آخر دنيا گسترده است. كربلا كه به مرزهاي آن ميدان چند صد متري محدود نمي شد. الان همان روز است. همه دنياي استكبار و ظلم امروز، با جمهوري اسلامي مواجه است.

 * بيانات مقام معظم رهبري، روز پاسدار 1375

 

 
 

 
 

رجعت سيدالشهداء(ع) به همراه ياران

امام صادق(ع) در تفسير آيه 6 سوره نازعات [يوم ترجف الراجفة] مي فرمايند:

نخستين كسي كه سر از خاك بر مي دارد، حسين بن علي(ع) است كه با هفتاد و پنج هزار نفر به دنيا باز مي گردد.

* بحارالأنوار، ج53، ص106، ح 134.

 

 
 

 
 

 

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

***

براي مشاهده تصوير در اندازه واقعي كليك كنيد

 

 
 

 
 

 

 

صوتي :

  1.سينه زني ـ سيد مجيد بني فاطمه

 فرمت MP3 ـ اندازه فايل 1 MB

  مدت : 9 دقيقه

  دانلود

 

  2.سينه زني ـ  جواد مقدم

 فرمت MP3 ـ اندازه فايل 516 KB

 مدت : 3 دقيقه و 58 ثانيه

  دانلود

 

بفرماييد... اينم تنوع !!!

حالا هي بگيد كه ...

التماس دعا

 

 
 

 

 
 

جهت سلامتي و تعجيل در فرج حضرت حجت ارواحنا فداه

صلوات ختم كنيد ...

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

تهيه شده در زمستان سال 1385 هجري شمسي

 
 

 

 

دوستان و همراهان

هفته نامه معرفت

دانش دوست

گروه علي ولي الله

محبان مهدي (عج)

گل نرجس

مؤسسه موعود

جهت سلامتي و تعجيل در فرج حضرت حجت ارواحنا فداه

صلوات ختم كنيد ...

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

تهيه شده در زمستان سال 1385 هجري شمسي