سه شنبه 3 بهمن 85
تسلي بخش دل حسين(ع)
امام سجاد(ع) فرمود: امام حسين(ع) به هيچ منزلي فرود
نيامد و كوچ نكزد مگر انكعه از يحيي بن زكريا و كشتن او ياد فرمود. روزي فرمود: ازپستي دنيا نزد خدا همين بس كه سر بريده يحيي
بن زكريا را براي يكي از روسپيان بني اسرائيل به ارمغان بردند؛
مقاتل، از امام سجاد(ع) از امام حسين(ع) نقل كرده كه
فرمود :
« زن پادشاه بني اسرائيل سالمند شده بود، خواست كه
دختري از او را به ازدواج درآورد. پادشاه با يحيي بن زكريا مشورت كرد و يحيي او را
از اين كار منع كرد. آن زن چو فهميد، دختر خود را آراست و نزد پادشاه فرستاد. او
نزد پادشاه به رقص و كرشمه پرداخت [تا دل او را ربود].
پادشاه گفت : چه مي خواهي؟
دختر گفت : سر يحيي بن زكريا را.
پادشاه گفت: دخترم چيز
ديگري بخواه.
دختر گفت: جز اين نخواهم.
در آن زمان رسم بر اين بود كه اگر پادشاهي دروغ مي
گفت، از شاهي عزل مي شد. از اين رو او ميام پادشاهي و كشتن يحيي مردد ماند و
[سرانجام] يحيي را كشت و سر
او را در طشت طلايي نزد دختر فرستاد. پس زمين فرمان يافت و آن را گرفت. و خدا
«بُخت النصر» را بر بني اسرائيل مسلط كرد كه با منجنيق آنان را مي كوبيد ولي اثر
نمي كرد.
پيرزني از شهر بيرون آمد و گفت: پادشاها! اين شهر پيامبران است كه جز با
آنچه مي گويم فتح نخواهد شد.
«بُخت النصر» گفت: هرچه بخواهي به تو مي دهم
[ اينك بگو چه كنم؟]
گفت: با
ناپاكي و نجاست آنان را بكوب. پس چنان كرد و شهر از هم گسيخت. وارد شهر شد.
گفت: آن
پيرزن را نزد من آوريد. چون امد به او گفت: چه مي خواهي؟
گفت: در اين شهر خوني است
كه مي جوشد. آن قدر خون بر آن بريز تا از جوشش بيفتد.
پس «بُخت النصر» 70 هزار نفر
را در انتقام آن خون كشت تا آرام گرفت.
فرزندم علي جان! به خدا سوگند خون من از جوشش نخواهد
افتاد تا (خدا) مهدي(عج) را برانگيزد و او انتقام خونم را از 70 هزار منافق كافر
فاسق بستاند.»
* المناقب ابن شهر آشوب،ج4،ص85؛
بحارالأنوار،ج45،ص299،ح10؛ العوالم،ج17،ص608،ح3؛ معجم الاحاديث الامام
المهدي(ع)،ج3،ص182،ح705. |