مجله الكترونيكي ويژه محرم 1428 هجري قمري ـ بهمن ماه 1385 هجري شمسي

 

  

 

 در حسينيه دلمان، مرغ هاي محبت سينه مي زنند و اشك هاي يتيمي در خرابه چشم، بي قراري مي كنند. سينه ما تكيه اي قديمي است، سياهپوش با كتيبه درد و داغ. و در آن با كليد «يا حسين» باز مي شود.

ما دل هاي شكسته خود را وقف اباعبدالله(ع) كرده ايم و اشك خود را نذر كربلا، و اين «وقفنامه» به امضاي حسين(ع) رسيده است.

 اين است كه زيارت حسين(ع) ترجيع بند ايام سال ماست.

 صبح ها وقتي سفره دعا و عزا گشوده مي شود، زيارتنامه را كه مي بينيم، چشممان آب مي افتد. «السلام عليك» را كه مي شنويم، بوي خوش كربلا به مشاممان مي رسد.

توده هاي بغض در گلويمان متراكم مي گردد و هواي دلمان ابري مي شود و آسمان ديدگانمان باراني.

 

 

 
 

دوشنبه 2 بهمن 85

اولـيـن رجـعـت كـنـنـده

 امام باقر(ع) مي فرمايند :

 نخستين كسي كه به دنيا رجعت مي كند، حسين(ع) است؛ به قدري حكومت مي كند كه از كثرت سن ابروهايش روي ديدگانش مي ريزد.

  ـ بحارالانوار، ج 53 ، ص 44.

 
 

 
 

سه شنبه 3 بهمن 85

 تسلي بخش دل حسين(ع)

امام سجاد(ع) فرمود: امام حسين(ع) به هيچ منزلي فرود نيامد و كوچ نكزد مگر انكعه از يحيي بن زكريا و كشتن او ياد فرمود. روزي فرمود: ازپستي دنيا نزد خدا همين بس كه سر بريده يحيي بن زكريا را براي يكي از روسپيان بني اسرائيل به ارمغان بردند؛

مقاتل، از امام سجاد(ع) از امام حسين(ع) نقل كرده كه فرمود :

 « زن پادشاه بني اسرائيل سالمند شده بود، خواست كه دختري از او را به ازدواج درآورد. پادشاه با يحيي بن زكريا مشورت كرد و يحيي او را از اين كار منع كرد. آن زن چو فهميد، دختر خود را آراست و نزد پادشاه فرستاد. او نزد پادشاه به رقص و كرشمه پرداخت [تا دل او را ربود].

 پادشاه گفت : چه مي خواهي؟

 دختر گفت : سر يحيي بن زكريا را.

 پادشاه گفت: دخترم چيز ديگري بخواه.

 دختر گفت: جز اين نخواهم.

در آن زمان رسم بر اين بود كه اگر پادشاهي دروغ مي گفت، از شاهي عزل مي شد. از اين رو او ميام پادشاهي و كشتن يحيي مردد ماند و [سرانجام] يحيي را كشت و سر او را در طشت طلايي نزد دختر فرستاد.  پس زمين فرمان يافت و آن را گرفت. و خدا «بُخت النصر» را بر بني اسرائيل مسلط كرد كه با منجنيق آنان را مي كوبيد ولي اثر نمي كرد.

 پيرزني از شهر بيرون آمد و گفت: پادشاها! اين شهر پيامبران است كه جز با آنچه مي گويم فتح نخواهد شد.

 «بُخت النصر» گفت: هرچه بخواهي به تو مي دهم [ اينك بگو چه كنم؟]

 گفت: با ناپاكي و نجاست آنان را بكوب. پس چنان كرد و شهر از هم گسيخت. وارد شهر شد.

 گفت: آن پيرزن را نزد من آوريد. چون امد به او گفت: چه مي خواهي؟

  گفت: در اين شهر خوني است كه مي جوشد. آن قدر خون بر آن بريز تا از جوشش بيفتد.

 پس «بُخت النصر» 70 هزار نفر را در انتقام آن خون كشت تا آرام گرفت.

فرزندم علي جان! به خدا سوگند خون من از جوشش نخواهد افتاد تا (خدا) مهدي(عج) را برانگيزد و او انتقام خونم را از 70 هزار منافق كافر فاسق بستاند.»

 * المناقب ابن شهر آشوب،ج4،ص85؛ بحارالأنوار،ج45،ص299،ح10؛  العوالم،ج17،ص608،ح3؛ معجم الاحاديث الامام المهدي(ع)،ج3،ص182،ح705.

 
 

 
 

چهار شنبه 4 بهمن 85

 راز نهفته كهيعص

 احمد بن اسحاق پس از مناظره اي كه با يكي از دشمنان اهل بيت(ع) داشت، وقتي مي بيند از مجاب كردن او ناتوان است، به خدمت امام عسكري(ع) مي رسد تا جوابها را از ايشان بپرسد. آن حضرت هم او و سعد بن عبدالله اشعري را كه به همراهش بود به فرزند بزرگوارشان ارجاع مي دهند. از جمله سؤالات آنها از حضرت مهدي(ع) اين سؤال است كه :

 از تأويل «كهيعص»(آيه نخست سوره مريم) مرا مطلع فرمائيد. امام عصر(ع) در جواب فرمودند:

اين حروف از اخبار غيبيه است كه خداوند زكريا را از آن مطلع نمود؛ سپس داستان را براي حضرت محمد(ص) بيان فرمود و خلاصه ماجرا اين است كه زكريا از خداوند درخواست نمود كه اسامي پنج تن را به او ياد دهد و جبرئيل فرود آمده، اسامي پنجگانه را به ايشان تعليم نمود. هر زمان كه زكريا نامهاي محمد، علي، فاطمه و حسن(عليهم السلام) را مي برد،‌شاد مي شد، ولي آنگاه كه نام مقدس امام حسين(ع) را مي برد، دلش شكسته و اشكش جاري مي گشت. روزي گفت: خدايا! مرا چه مي شود كه هرگاه نام چهارتن بالا را مي برم دلم تسلي مي يابد و هرگاه نام مبارك حسين(ع) را مي برم اشكم جاري مي شود و نَفَسم در سينه گره مي خورد؟ خداوند از حادثه مربوط به امام حسين(ع) بدين گونه خبر داد :‌ «كهيعص»

امام عصر(ع) در ادامه فرمودند كه : «كاف» اسم كربلا و «هاء» اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهره(خاندان مكرم حضرت رسالت) است؛ «ياء» اشاره به يزيد است كه بر حسين(ع) ظلم نمود؛ «عين» اشاره به عطش و تشنگي حسين(ع) [و ياران عزيز او] است و «ص» اشاره به صبر آن حضرت است.[در مقابل مصايب و شدايد].

زكريا(ع) وقتي اين را شنيد در مسجد خويش، سه روز اعتكاف نمود و از معاضرت با مردم خودداري كرد و پيوسته گريه و زاري نمود و مرثيه سرايي مي كرد كه :

«بار خدايا! آيا بهترين بندگان و مخلوقات را به مرگ فرزندش [با اين كيفيت] مبتلا مي كني؟

 بارالها! آيا اين بليه را با شهادت حسين(ع) بر حبيبت خاتم انبياء نازل مي فرمايي؟

 خداوندا! آيا بر علي و  فاطمه لباس اين مصيبت را مي پوشاني؟

 پروردگارا! آيا آثار اين مصيبت بزرگ را در چهره علي و فاطمه ظاهر مي سازي؟»

آنگاه زكريا عرض كرد: « خداوندا! به من نيز فرزندي عنايت فرما و او را در پيري مايه روشنايي چشمم قرار ده و مرا به وسيله او امتحان فرما و در مرگ او دل ما بسوزان، چنان كه خاتم انبياء را به مصيبت فرزندش مبتلا مي كني. خداوند به او يحيي را مرحمت فرمود كه شهيدش كردند و مدت حمل او نيز مانند امام حسين(ع) شش ماه بود.»

* تفصيل جريان شهادت حضرت يحيي(ع) را در شماره قبل

و حديث پيشين بازگو نموديم.

 * طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص268.

 
 

 
 

پنج شنبه 5 بهمن 85

رجعت سيدالشهداء(ع) به همراه ياران

امام صادق(ع) در تفسير آيه 6 سوره نازعات [يوم ترجف الراجفة] مي فرمايند:

نخستين كسي كه سر از خاك بر مي دارد، حسين بن علي(ع) است كه با هفتاد و پنج هزار نفر به دنيا باز مي گردد.

* بحارالأنوار، ج53، ص106، ح 134.

 
 

 
 
 

جمعه 6 بهمن 85

غسل و دفن حضرت مهدي(ع)

  امام صادق(ع) مي فرمايند:

 هنگامي كه اجل حضرت مهدي(ع) فرا مي رسد و ديده از جهان فرو مي بندد، آنگاه امام حسين(ع) آن حضرت را غسل و كفن و حنوط مي كند و به خاك مي سپارد كه هرگز امام را جز امام غسل نمي دهد.

  * بحارالأنوار، ج53، ص94، ح 102؛ تفسير برهان، ج2، ص407، ح7.

 
 

 
 
 

روز شنبه 7 بهمن ماه 85

در آرزوي خدمت به مهدي (ع)

 

 از امام حسين(ع) پرسيدند: آيا حضرت مهدي(ع) به دنيا آمده اند؟

 فرمودند:  «نه، و اگر زمان او را درك كنم، در تمام عمرم به او خدمت خواهم كرد.»

  * عقد الدرر، ص 160.

 
 

 
 

روز يك شنبه 8 بهمن ماه 85

فرازی از زیارت شهدای کربلا

 از زبان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

 « درود خدا بر تو و بر پدرت باد! آن زمان که درباره تو فرمود:

 " خدا بکشد آن مردمی که تو را کشتند! ای پسرم! چقدر اینان در برابر پروردگار رحمان و دریدن حرمت رسول خدا گستاخ گشته اند! خاک بر سر این دنیا بعد از تو " » .

  بحار،ج101 ، ص 269.

 

 
 

 
 

روز دو شنبه 9 بهمن ماه 85

 فرازی از زیارت شهدای کربلا

 از زبان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

 « سلام بر ابوالفضل العباس سلام الله علیه، فرزند امیرالمؤمنین سلام الله علیه، همو که برادرش را با جان خود یاری کرد و از دیروزش برای فردایش ذخیره ساخت. جان را تقدیم برادر کرد و از او جانانه دفاع کرد. برای رساندن اب به او کوشید و دو دستش در این راه بریده شد» .

 بحار،ج270،101

 

 
 

 
 

روز سه شنبه 10 بهمن ماه 85

  فرازی از زیارت شهدای کربلا

 از زبان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

 « آنگاه اسب تو شتابان، ناله کنان، شیهه کنان و گریه کنان به خیمه ها روی آورد و چون زنان، اسب تو را چنین خوار و وارونه زین دیدند، از خیمه ها موی پریشان، بر گونه سیلی زنان و چهره نمایان و فریادکنان به در آمدند و به سوی قتلگاهت شتافتند، در حالی که شمر بر سینه ات نشسته بود» .

 بحار،ج271،101